۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

با کشورم چه رفته است!

آغاز ِ خاطرات ِ من از توست آواز ِ غمگنانه ی اين دل، نيز
.ديشب که در گلوی گياه ِ من بار ِ دگر صدای تو گل داد دانستم:
تا خاک ِ من از زخم ِ دير ساله ی اهريمن خنياگر
ِ
خزان ِ درخت است من، همصدای سبز ِ تو خواهم ماند.

بگذار بر دريچه ی تاريک ماآهنگ ِ ماه نباشد
.بگذار چشمه ام از سنگلاخ ِ تيره ی اندوه بگذرد
.
شادابی ِ شکوفه ی آن آرزوی دور رؤيای نازنين ِ مرا رنگ می زند.

هر جا پرنده ای دل خسته ی کرشمه ی باغ است
هر جا دلی پژواک ِ تابناک ِ چراغ است
هرجا سپيده ای پيغام ِ روسفيدی ِ روز است آواز ِ ارغوان ِ تو جاری ست.

در جاری ِ هميشه ی آن جويبار ِ نورجان ِ من وُ جوانه ی شاداب ِ تو يکی ست.

ديشب ترا دوباره صدا کردم يعنی:
تاريکی ِ کرانه ی ما را، ستاره وار!بار ِ دگر ترانه ی شفاف ِ تو شکست
.
وقتی که از بلندی ِ جانت فرياد برکشيدی:
"با کشورم چه رفته ست!"
از سعید سلطانپور

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

پیشینه ی پرچم شیر و خورشید


پیشینه نخستین اشاره در تاریخ اساطیر ایران به وجود پرچم، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر میگردد. در آن هنگام کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبید و فریدون را بر تخت شاهی نشانید. فریدون نیز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پیش بند کاوه را با دیباهی زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدین سان " درفش کاویان " پدید آمد. نخستین رنگهای پرچم ایران زرد و سرخ و بنفش بود، بدون آنکه نشانه ی ویژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاویان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاریخ تا پیش از حمله اعراب به ایران، بویژه در زمان ساسانیان و هخامنشیان پرچم ملی و نظامی ایران را درفش کاویان میگفتند، هر چند این درفش کاویانی اساطیری نبوده است محمدبن جریر طبری در کتاب تاریخ خود به نام الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازی دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوریم، تقریباً پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابوالحسن مسعودی در مروج اهب نیز به همین موضوع اشاره میکند. به روایت اکثر کتب تاریخی، درفش کاویان زمان ساسانیان از پوست شیر یا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت می رسید تعدادی جواهر بر آن می افزود. به هنگام حملهٌ اعراب به ایران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند در گرفت درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را همراه با فرش مشهور " بهارستان " نزد عمربن خطاب خلیفه مسلمانان، بردند وی از بسیاری گوهرها، دُرها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم مینویسد: " امیر المومنین سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانیدند. " با فتح ایران به دست اعراب - مسلمان، ایرانیان تا دویست سال هیچ درفش یا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ایران زمین، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرم دین داری پرچم بودند. ابومسلم پرچمی یکسره سیاه رنگ داشت و بابک سرخ رنگ به همین روی بود که طرفداران ین دو را سیاه جامگان و سرخ جامگان می خواندند. از آنجایی که علمای اسلام تصویرپردازی و نگارگری را حرام میدانستند تا سالهای مدید هیچ نقش و نگاری از جانداران بر روی درفش ها تصویر نمی شد.
نخستین تصویر بر روی پرچم ایران در سال 355 خورشیدی 976 میلادی که غزنویان، با شکست دادن سامانیان، زمام امور را در دست گرفتند، سلطان محمود غزنوی برای نخستین بار دستور داد نقش یک ماه را بر روی پرچم خود که رنگ زمینه آن یکسره سیاه بود زردوزی کنند. سپس در سال 410 خورشیدی ( 1031 میلادی ) سلطان مسعود غزنوی به انگیزه دلبستگی به شکار شیر دستور داد نقش و نگار یک شیر جایگزین ماه شود و از آن پس هیچگاه تصویر شیر از روی پرچم ملی ایران برداشته نشد تا انقلاب ایران در سال 1979 میلادی. افزوده شدن نقش خورشید بر پشت شیر در زمان خوارزمشاهیان یا سلجوقیان سکه هایی زده شد که بر روی آن نقش خورشید بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نیز رعایت گردید. در مورد علت استفاده از خورشید دو دیدگاه وجود دارد، یکی اینکه چون شیر گذشته از نماد دلاوری و قدرت، نشانه ماه مرداد ( اسد ) هم بوده و خورشید در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمی خود است، به این ترتیب همبستگی میان خانه شیر ( برج اسد ) با میانه تابستان نشان داده می شود. نظریه دیگر بر تاثیر آیین مهرپرستی و میتراییسم در ایران دلالت دارد و حکایت از آن دارد که به دلیل تقدس خورشید در این آیین، ایرانیان کهن ترجیح دادند خورشید بر روی سکه ها و پرچم بر پشت شیر قرار گیرد. پرچم در دوران صفویان در میان شاهان سلسله صفویان که حدود 230 سال بر ایران حاکم بودند تنها شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشتند. پرچم شاه اسماعیل یکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصویر ماه قرار داشت. شاه طهماسب نیز چون خود زادۀ ماه فروردین ( برج حمل ) بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند ( نماد برج حمل ) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسیم کنند. پرچم ایران در بقیۀ دوران حاکمیت صفویان سبز رنگ بود و شیر و خورشید را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعیت و طرز قرارگرفتن شیر در همۀ این پرچمها یکسان نبوده، شیر گاه نشسته بوده، گاه نیمرخ و گاه رو به سوی بیننده. در بعضی موارد هم خورشید از شیر جدا بوده و گاه چسبیده به آن. به استناد سیاحت نامه ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده او بیرق های نوک تیز و باریک که بر روی آن آیه ای از قرآن و تصویر شمشیر دو سر علی یا شیر خورشید بوده، در دوران صفویان رسم بوده است. به نظر می آید که پرچم ایران تا زمان قاجارها، مانند پرچم اعراب، سه گوشه بوده نه چهارگوش. پرچم در عهد نادرشاه افشار نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظیم ایران را از حکومت ملوک الطویفی رها ساخته، بار دیگر یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیشروی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران بوجود آمد. درفش شاهی یا بیرق سلطنتی در دوران نادرشاه از ابریشم سرخ و زرد ساخته می شد و بر روی آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت اما درفش ملی ایرانیان در این زمان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشیدی نیمه بر آمده بر پشت آن بود و در درون دایره خورشید نوشته بود: " المک الله " سپاهیان نادر در تصویری که از جنگ وی با محمد گورکانی، پادشاه هند، کشیده شده، بیرقی سه گوش با رنگ سفید در دست دارند که در گوشۀ بالایی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پایینی آن نواری سرخ دوخته شده است. شیری با دم برافراشته به صورت نیمرخ در حال راه رفتن است و درون دایره خورشید آن بازهم " المک الله " آمده است. بر این اساس میتوان گفت پرچم سه رنگ عهد نادر مادر پرچم سه رنگ فعلی ایران است. زیرا در این زمان بود که برای نخستین بار این سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد، هر چند هنوز پرچمها سه گوشه بودند. دوره قاجارها، پرچم چهار گوشه در دوران آغامحمدخان قاجار، سر سلسلۀ قاجاریان، چند تغییر اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد، یکی این که شکل آن برای نخستین بار از سه گوشه به چهارگوشه تغییر یافت و دوم این که آغامحمدخان به دلیل دشمنی که با نادر داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید به رسم معمول وجود داشت با این تفاوت بارز که برای نخستین بار شمشیری در دست شیر قرار داده شده بود. در عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران داری پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی یکسره سرخ با شیری نشسته و خورشید بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور این که شیر پرچم زمان صلح شمشیر بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنین نبود. در زمان فتحعلی شاه بود که استفاده از پرچم سفید رنگ برای مقاصد دیپلماتیک و سیاسی مرسوم شد. در تصویری که یک نقاش روس از ورود سفیر ایران " ابوالحسن خان شیرازی " به دربار تزار روس کشیده، پرچمی سفید رنگ منقوش به شیر و خورشید و شمشیر، پیشاپیش سفیر در حرکت است. سالها بعد، امیرکبیر از این ویژگی پرچم های سه گانۀ دورۀ فتحعلی شاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ریخت. برای نخستین بار در زمان محمدشاه قاجار ( جانشین فتحعلی شاه ) تاجی بر بالی خورشید قرار داده شد. در این دوره هم دو درفش یا پرچم به کار می رفته است که بر روی یکی شمشیر دو سر حضرت علی و بر دیگری شیر و خورشید قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود. امیرکبیر و پرچم ایران میرزا تقی خان امیرکبیر، بزرگمرد تاریخ ایران، دلبستگی ویژه ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پیوسته به ناصرالدین شاه توصیه می کرد شرح زندگی نادر را بخواند. امیرکبیر همان رنگ هی پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد ( بر خلاف شکل سه گوشه در عهد نادرشاه ) و سراسر زمینۀ پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالائی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پائین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد، بدون آنکه تاجی بر بالی خورشید گذاشته شود. بدین ترتیب پرچم یران تقریباً به شکل و فرم پرچم امروزی ایران درآمد. انقلاب مشروطیت و پرچم ایران با پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران و گردن نهادن مظفرالدین شاه به تشکیل مجلس، نمایندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوین قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: " الوان رسمی بیرق ایران، سبز و سفید و سرخ و علامت شیر و خورشید است"، کاملا مشخص است که نمایندگان در تصویب این اصل شتابزده بوده اند. زیرا اشاره ی به ترتیب قرار گرفتن رنگها، افقی یا عمودی بودن آنها، و این که شیر و خورشید بر کدام یک از رنگها قرار گیرد به میان نیامده بود. همچنین درباره وجود یا عدم وجود شمشیر یا جهت روی شیر ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلۀ نمایندگان به دلیل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصویر را حرام می دانستند. نمایندگان نواندیش در توجیه رنگهای به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند، بدین ترتیب که می گفتند رنگ سبز، رنگ دلخواه پیامبر اسلام و رنگ این دین است، بنابراین پیشنهاد میشود رنگ سبز در بالی پرچم ملی یران قرار گیرد. در مورد رنگ سفید نیز به این حقیقت تاریخی استناد شد که رنگ سفید رنگ مورد علاقۀ زرتشتیان است، اقلیت دینی که هزاران سال در ایران به صلح و صفا زندگی کرده اند و این که سفید نماد صلح، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زیر رنگ سبز قرار گیرد. در مورد رنگ سرخ نیز با اشاره به ارزش خون شهید در اسلام، بویژه امام حسین و جان باختگان انقلاب مشروطیت به ضرورت پاسداشت خون شهیدان اشاره گردید. وقتی نمایندگان روحانی با این استدلالات مجاب شده بودند و زمینه مساعد شده بود، نواندیشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شیر و خورشید کشاندند و این موضوع را این گونه توجیه کردند که انقلاب مشروطیت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی 1906 میلادی) به پیروزی رسید یعنی در برج اسد(شیر). از سوی دیگر چون اکثر ایرانیان مسلمان شیعه و پیرو علی هستند و اسدالله از القاب حضرت علی است، بنابرین شیر هم نشانه مرداد است و هم نشانه امام اول شیعیان در مورد خورشید نیز چون انقلاب مشروطه در میانه ماه مرداد به پیروزی رسید و خورشید در این یام در اوج نیرومندی و گرمی خود است پیشنهاد می کنیم خورشید را نیز بر پشت شیر سوار کنیم که این شیر و خورشید هم نشانه علی باشد هم نشانه ماه مرداد و هم نشانه چهاردهم مرداد یعنی روز پیروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شیر را نشانه پیشوای امام اول بدانیم لازم است شمشیر ذوالفقار را نیز بدستش بدهیم. بدین ترتیب بری اولین بار پرچم ملی ایران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکمیت ملی مطرح شد. در سال 1336 منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت به پیشنهاد هیاتی از نمایندگان وزارت خانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخشنامه ای ابعاد و جزئیات دیگر پرچم را مشخص کرد. بخشنامۀ دیگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گردید طول پرچم اندکی بیش از یک برابر و نیم عرضش باشد. پرچم بعد از انقلاب در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 (1979 میلادی) در مورد پرچم گفته شده است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشانه جمهوری اسلامی (تشکیل شده با حروف الله اکبر که شباهت زیادی به علامت پرچم سیک ها، یک گروه تندروی هندی دارد) در وسط آن قرار دارد.
power &design by:
http://www.nasour.com/
editor@nasour.com

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

شاه اسماعیل صفوی و شباهت حکومتش با حکومت اسلامی ایران!

در تاریخ ایران نام شاه اسماعیل صفوی و دوران صفو یه سر آغاز به وقوع پیوستن وقایعی خونبار و حیوانیست که توسط عده ای دیوانه با استفاده از ابزار مذهب به وقوع پیوسته است. خواندن تاریخ دوران صفویه و جنایات هولناک و خارج از تصور بشری، که آنها انجام میدادند وهمه را به نام دین و خدا و شباهت اعمال و رفتار آنان با آنچه که هم اکنون در کشور ما انجام میشود،باعث روشن شدن هر چه بیشتر ما و اینکه این طرز تفکر فاسد و خشن و امثال مصباح ها از کجا ریشه میگیرندو چگونه می توان با این موجودات آدم خوار مبارزه کرد ...و به طور کلی ریشه ی این طرز فکر را برای همیشه خشکاند...هر چند ضرباتی که در نتیجه ی این جنایات غیر انسانی بر پیکر ایران عزیزمان وارد شده هرگز محو نخواهد شد. در اینجا من از کتاب شاه اسماعیل صفوی تکه هایی را انتخاب کرده ام .خودتان بخوانید و تا ببینید شباهت ولایت مداران کنونی و مزدورانشان با شاه اسماعیل صفوی و قزلباشانش !


(در تاریخ خاور میانه از دوران اسکندر تا آن زمان ،هیچ قومی به وحشیگری و ددمنشی قزلباشان دیده نشده بود. ذکر جنایت های قزلباشان که مداحاننشان در باره ی بخش هایی از آن جنایت با آب وتاب قلمفرسایی کرده و جنایت هایشان را ستو ده اند! تصورش را بکنیم که دسته ای از تبر به دستان قزلباش ،کودک خردسالی را زنده زنده به میان آتش پرتاب می کنند و خانواده ی کودک ،در میان درمانده گی شاهد زوزه ی کودکشانند که، در آتش ذغال میشود! در این عالم سر خورده گی و خموشی مطلق هیچ مرجعی وجود نداشت که از مردم ستم دیده حمایت کند.جان ،مال ،ناموس مردم بازیچه ی دست بزهکاران (خود جوش شهری) و دسته جات تبر به دست « تبرائی» شده بود.تصورش را بکنیم که یک تاجر بازار تبریزی که مغازه و انبار و خانه اش به غارت رفته، ناگهان ببیند یک دسته از این «تبرائیان تبر به دست»به خانه اش بریزند، او را گرفته ببندند. زن و دختر جوانش را در برابر دیدگانش برهنه سازند، و آنها را بر سر دست ها بنشانند، و از مر بخواهند که هر چه در خانه اش نهان کرده را بیرون بیاورد و به آن ها تحویل دهد! و یا زن و مردی که پسر و دختر جوان و زیبا رو دارند و روزی چند دسته ئی از اوباش شهری برسند ،دختر و پسرشان را بازداشت کرده با خود ببرند، در حالیکه پدر ومادر فلک زده ، نیک میدانند که آن ها را برای چه کار میبرند. و یا تصورش را بکنیم پیر مرد دانشمند و محترمی که لز سر خشم و عصبانیت و حمیت به قزلباش پرخاش کرده،و آن ها او را عریان کرده در سر چار کوچه و جلو چشمان همگان ، چند تن از قزلباشان پر زوربه او تجاوز جنسی کرده، .آنگاه به تنش شیره مالیده و وی را در قفس آهنین بند کرده اند و مشتی مورچه را در قفس رها ساخته اند ، و این قفس را همچون فانوسی بر سر میله ئیدر میدان شهر آویخته اند، تا این بیچاره از زیر شدیدترین شکنجه ها بسر ببرد! تصورش را یکنیم، دانشوری را قزلباشان گرفته ،برهنه کرده به میدان شهر آورده ، آتش افروخته اند و سیخی از زیر پوست کمر این مرد فرو برده از پشت گردنش بیرون آورده ، او را مثل لاشه ی آهو بر روی آتش داشته اند تا اندک اندک بریان گرددو آنگاه قزلباشانبه دستور شاه اسماعیل از گوشت کباب شده ی این مرد تغذیه کنند! و یا یکی از بزرگان تبریز که نخواسته بود شیعه شودرا گرفته،کف دست ها و پاهایش را بر کنده ی درخت میخکوب کرده اند و در این حال زتده زنده ، پوستش را مثل پوست گوسفند میکشند... در نوشته های مداحان فتو حات قزلباشان صفوی چندان از این موارد ذکر شده که خواندن آن ها موی بر اندام هر انسان نیک سرشتی راست میکند و جگرش را به حال ایرانیانی که در دست چنین ددمنش های درنده خویی اسیر بوده اند کباب میکند! این ها مطالبیست که مداحان شاه اسماعیل صفوی و شاه تهماسب نقل کرده اند، تا نشان بدهند که «شاه شریعت پناه» و « ولی امر مسلمین جهان» چه قدرتی برای نشد آئین خدایی خودش داشته ، ودر راه خدای خودش چه زحمت هایی کشیده! و چگونه مردم ایران را وادار می کرده که دست از لجاجت بردارند و به دین قز لباشان در آیند! و چگونه کسانی که نمی خواستند اطاعت از ولی امر مسلمانان جهان را پذیرا باشند به مجازات می رسانده اند......
از کتاب شاه اسماعیل صفوی ص 17 و 18 نویسنده امیر حسین خنجی

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

چنین گفت زرتشت...

سخن ها را بشنوید،و با اندیشه ی روشن در آن بنگرید،و راهی را که باید در پیش گیرید برای خود برگزینید،از آن -

دو مینوی همزاد که آغاز آفرینش در اندیشه و انگارپدیدار شدند،یکی نیکی را می نمایاند و دیگری بدی را،و میان -

این دو دانا راستی را بر می گزیند و نادان دروغ را!

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

خفته گان


از آن‌ها که روياروي


با چشمان ِ گشاده در مرگ نگريستند،
از برادران ِ سربلند،
در محله‌ي ِ تاريک


يک تن بيدار نيست.
از آن‌ها که خشم ِ گردن‌کش را در گِره ِ مشت‌هاي ِ خالي‌ي ِ خويش فرياد کردند،از خواهران ِ دل‌تنگ،در محله‌ي ِ تاريک يک تن بيدار نيست.
از آن‌ها که با عطر ِ نان ِ گرم و هياهوي ِ زنگ ِ تفريح بيگانه ماندندچرا که مجال ِ ايشان در فاصله‌ي ِ گهواره و گور بس کوتاه بود،از فرزندان ِ ترس‌خورده‌ي ِ نوميد،
در محله‌ي ِ تاريک


يک تن بيدار نيست.
اي برادران!شماله‌ها فرود آريد
شايد که چشم ِ ستاره‌ئي


به شهادت
در ميان ِ اين هياکل ِ نيمي از رنج و نيمي از مرگ که در گذرگاه ِ روياي ِابليس به خلا پيوسته‌اندتصويري چنان بتواند يافت که شباهتي از يهوه به ميراث برده باشد.
اينان مرگ را سرودي کرده‌اند.اينان مرگ راچندان شکوه‌مند و بلند آواز داده‌اند
که بهار


چنان‌چون آواري


بر رگ ِ دوزخ خزيده است.
اي برادران!اين سنبله‌هاي ِ سبزدر آستان ِ درو سرودي چندان دل‌انگيز خوانده‌اند
که دروگر


از حقارت ِ خويش


لب به تَحَسُر گَزيده است.
مشعل‌ها فرود آريد که در سراسر ِ گتتوي ِ خاموش
به جز چهره‌ي ِ جلادان


هيچ چيز از خدا شباهت نبرده است.
اينان به مرگ از مرگ شبيه‌ترند.اينان از مرگي بي‌مرگ شباهت برده‌اند.
سايه‌ئي لغزان‌اند که


چون مرگ
بر گستره‌ي ِ غم‌ناکي که خدا به فراموشي سپرده است جنبشي جاودانه دارند.
۱۶ اسفند ِ ۱۳۴۱ احمد شاملو

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

دست های بسته

تا حالا به این موضوع فکر کردید؟ که چرا،هر وقت دعا میکنیم ،دست هامون را بالا میبریم!
هر وقت خدا را صدا می زنیم باز به آسمان نگاه میکنیم!
فکر کنم شاید چون بزرگ و دور از دسترس و تصور بنظر میرسد ..نا خود آگاه ما را به یاد آسمان
بزرگ وبی نهایتها می اندازد.و براستی :
آسمان همیشه برای انسان زمینی پر از راز بوده و هست . و هم چنین الهام بخش...
خورشید و ستارگان و سیاره ها و شهاب ها سال هاست از اون بالا ما رو می بینند.و شاید خیلی
چیز های دیگر که ما از وجودشان بی اطلاعیم!
در واقع ما از این پایین آنها را نگاه می کنیم اما در نها یت خود خواهی، فکر میکنیم که این - آن ها
هستند که به ما چشمک می زنند اصلن برای ما ساخته شده اند!(شاید هم نگاه کنند)!
حتی ساقط شدن شهاب سنگ ها را به خودمان ربط می دهیم و در آن لحظه آرزو میکنیم!
براستی چرا فکر میکنیم همه ی دنیا برای ما ساخته شده؟ همه چیز مال ماست؟
تازه نه به طورمساوی .هر کسی زورش بیشتر ه سهم بیشتری برمی دارد...تازه بعضی ها سهم
همه رو می خواهند !حتی به جای بقیه هم فکر می کنند!
راجع به چگونگی بودن یا نبودن خواستن ها و نخواستن های بقیه نظر میدهند!حتی قانون
درست می کنند.
اما آن ها که به آسمان نرفتند..ماورا رو ندیدند..مثل ما هستند...نه، شاید هم ناتوان تر ازما !
چون دست های ما باز و هنوز به سمت بالاست.ما به آسمان نگاه میکنیم.پشتوانه ی ما
امید واریست...به یک قدرت بی انتها!
.ولی ..دست های آن ها بسته است و آویزان..خیره به آینه ای که روبروی خود آیخته اند نگاه میکنند!
بدون هیچ امیدی...