۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

قطع انگشتان دست راست زن جوان ، به خاطر ادامه ی تحصیل توسط شوهرش!



رفیق السلام مرد 30 ساله بنگلادشی انگشتان دست راست همسر 22 ساله ی خود خانم اختر را به خاطر اینکه بدون اجازه او به تحصیلات خود ادامه داده است را قطع کرد.
خانم اختر ماجرا را اینگونه شرح میدهد:
"وقتی درهنگام مکالمه تلفنی مان  قصد خود را برای ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل به او گقتم، او در جوابم مرا تهدبد به عواقب ناگوار اینکار کرد."

رفیق السلام در دبی مشغول کار بود و هنگامی که به بنگلادش برگشت به این کار دست زد.
"وقتی به خانه آمد گقت که هدیه ای برای من دارد. چشم هایم را بست حتا دهانم را با چسب مسدود کرد. هرگز فکر نمی کردم که هدیه او قطع انگشتانم باشد.
دکترها میگقتند که شش ساعت وقت دارند تا انگشتان را پیوند بزنند ولی او انگشتانم را نداد و بعد یکی از بستگان او انگشتان مرا به سطل ذباله انداخت. آنها را پیدا کردیم ولی دیگر دیر شده بود و امکان پیوند نبود.
می خواهم به تحصیل ادامه دهم و اکنون سرگرم تمرین برای استفاده از دست چپم هستم.
دیگر نمی خواهم با او زندگی کنم و خواستارمجازات شدید او هستم."

در چند ماه گذشته شاهد حوادثی مشابه در بنگلادش بودیم. در یکی از این حوادث یک استاد دانشگاه چشم خود را ازدست داد و دیگری توسط همسرش مجروح شد.

لینک (منبع)

۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

انتخاب دردناک گلناز،12 سال زندان یا ازدواج با مردمتجاوز!




و این است، قسمتهایی از داستان زندگی غم انگیز گلناز، دختر افغانی که در سن 19 سالگی زمانی که تنها در خانه بود مورد تجاوز وحشیانه ی شوهر دختر عمویش قرار گرفته و بعد به جرم زنا به 12 سال زندان محکوم میشود..در همان زندان هم فرزندش بدنیا آمده..و حالا به او پیشنهاد شده که برای نجات جانش همسر متجاوز شود!
تمام درها به روی این زن بیچاره بسته ست چون حتا اگر هم آزاد شود یا توسط خانواده ی مرد متجاوز و یا خانواده ی خودش به جرم  بی آبرو کردن فامیل  کشته خواهد شد!

جشن آذرگان

آذر نام ايزد نگاهبان آتش است و  آذرگان  در شمار جشن‌هايي است كه آيين‌هاي آن با بزرگداشت آتش كه  گمان می رفته   يكي از فروزه‌هاي نيك اهورايي بوده ، نزديكي و همخواني داشته .
آتش يكي از چهار آخشيج(عنصر) پاك در نزد ايرانيان باستان و زرتشتيان است. آتش در ميان ايرانيان از ديرباز از سپندينگي(تقدسي) ويژه برخوردار بوده و بنا به يك باور، آنرا جانشين خورشيد روي زمين مي دانستند. به اين دليل  در اوستا سرودهايي درباره ستايش آتش و خورشيد به چشم مي‌خورد.نیاکانمان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه‌ها و بام‌ها آتشافروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش‌ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی‌های گوناگون در آتشکده‌ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب‌های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه‌ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند.هم چنین گل (آذربون)گل ویژه ی این ماه است که در متون فارسی گل آذریون را با نام‌های دیگری همچون « آذرگون »، « گل آتشی » یا « گل آتشین » نیز نامیده اند..

جشن آذرگان خجسته باد.

منبع ویکی پدیا و انجمن زرتشتیان تهران

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

روشنفکران طمع کار و روحانیت دروغ گو!





 یک ضرب المثل معروف داریم که می گه:دروغگو طمعکار رو گول میزنه!


(حضور مبارک اعلیحضرت همایونی 


تهران



پس از اداء تحیت و دعا 

بطوری که در روزنامه ها منتشر شده، دولت در انجمن های ایالتی و ولایتی به زن ها حق

رآی داده است و این امر صریحا خلاف مقررات اسلام است . موجب نگرانی شدید علماء و 

سایر طبقات مسلمین شده است. مستدعی است امر فرمایید این قبیل مطالب را از برنامه 

های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود. 
قم
الداعی روح الله الموسوی الخمینی


تلگراف آذر 1341)



(تلگراف آخوندهای زن ستیز  به شاه فقید ایران 


تصویب نامه اخیر دولت راجع به شرکت بانوان در انتخابات از نظر شرع بی اعتبار، . از نظرقانون  

اساسی لغو است. دادن حق رآی به نسوان، امری خلاف مقررات اسلام است و باید از آن خودداری 

شود. دستگاه حاکمه از این راه به احکام مقدسه اسلام تجاوز کرده و نوامیس خانواده های مسلمان 

را در معرض خطر قرار داده است..
.

روحانیت ملاحظه می کند که دولت، مذهب رسمی کشور را ملعبه خود قرار داده و اجازهمی دهد که

 گفته شود قدمهایی برای تساوی حقوق زن و مرد برداشته شده است ، در صورتی که هر کس که 

به تساو.ی حقوق زن و مرد معاتقد باشد احکام ضروری اسلام را لغو نموده و اسلام، تکلیفش را 

تعیین کرده است...


امضاء

مرتضی الحسینی لنگرودی. احمد الحسنی الزنجانی. محمد حیسن طباطبایی. محمد الموسوی 

یزدی. محمد رضا الموسوی گلپایگلانی. سید کاظم شریعتمداری. روح الله الموسوی الخمینی. 

هاشم الاملی. مرتضی الحائری

نهم اسفند 1341)

به عنوان یکی از سوخته شدگان در آتش انقلاب سال 57 هرگز نتوانستم درک کنم کسی و یا کسانی  که چنین افکار قرون وسطایی دارد چگونه می توانند و یا توانستند  یک عده افراد به اصطلاح تحصیلکرده و پر مدعا را بدنبال خود بکشاند.واقعن  آنها بدنبال چه بودند؟
اظهار نظرهای افراد شتاخته شده که بعدها که نتیجه ی زشت اعمالشان را با آزاد کردن غول جهالت ، به نوعی دیدن ،خود را به نادانی زدند که نمی دانستند و فریب خوردن!


ز زمان غيبت حضرت قائم تا به امروز، مقتدايي به عظمت آيت العظمي خميني در جهان 

نيامده است. خمینی می آید. مردی که وجودش تجسم آرمانهای یک ملت تاریخی است. 

مردی که هستی او قانون آزادی است. و قانون دادخواهی و نفی همه قانونهای ضد 

مردمی. و حرکتش حرکت همه قانونهای نو است. .. حق است که اینک صدای هلهلۀ ملتی 

را بگوش جهانیان برسانیم و این بزرگ را چنان که شایسته است بزرگ بداریم. و او را چنان 

بیابیم که از چشم زخم دشمنان بدور بماند...
... 

دكتر كريم سنجابي. رهبر جبهه ملي ايران. 24 آبان 1357


من غالب اعلاميه ها و مصاحبه هاي حضرت خميني را خوانده ام و نوارهايشان را شنيده 

ام، و در اين كه ايشان همه آزادي هاي فردي و اجتماعي و سياسي را پاس خواهند 

داشت، و از حقوق و شرف و حيثت انساني دفاع خواهند كرد، ترديدي ندارم. فكر مي كنم 

كه دوران قهر اللهي بسر آمده و دوره لطف خدا، از راه مي رسد.

سيمين دانشور. مصاحبه با آيندگان. 1357

جهش هاي نبوغ آميز رهبر انقلاب بازتاب هدفهاي بلند پروازانه اي است كه بنظر مي رسد 

فراسوي رسالت پيامبران باشد، آنطور كه در قرآن آمده است، و آنطور كه انبياء مجري آن 

بوده اند.

مهدي بازرگان. تهران. 1363



شخصیت امام؛ هم بزرگ بود، و هم تحول غیر قابل انکار... باید بگویم امام بزرگ بود. در 

کشور ما میلیون ها نفر به امام علاقه دارند که من هم یکی از آنها هستم. به رسمیت 

شناخته شدن این علاقه و معنای رهایی بخش آن در شرایط کنونی سرمایه بزرگی است 

که ما حق نداریم در این زمینه اشتباه کنیم... بدون امام، ما از پس کودتای نوژه و دیگر 

توطئه ها، بر نمی آمدیم

میر حسین موسوی. مصاحبه با سایت کلمه 11 خرداد 89)


"قسمتهای داخل پرانتز از فیس بوک خانم نادره ی افشاری"




۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه

نامه جدید نسرین ستوده به دو فرزندش مهراوه و نیما



مهراوه و نیمای عزیزم!

مسئولان دوشنبه‌ی پیش در عرض چند ساعت دو خبر کاملا متناقض به من دادند. در ساعت 2 بعد از ظهر به من گفتند علاوه بر ملاقات‌های كابيني، مقامات قضایی با ملاقات‌های حضوری من در روزهای 5 شنبه نیز موافقت کرده‌اند و سپس در ساعت 5 بعد از ظهر گفتند طبق تصمیم مسئولان زندان اوین به دلیل عدم استفاده از چادر، تنبیه شده‌ام و 3 هفته از همان ملاقات کابینی نیز محروم هستم! خانواده‌ی ناهماهنگ مسئولان بین خودشان هم به احترام و محبت رفتار نمی‌کنند. نوعی هرج و مرج بر تصمیم گیری‌ها حاکم است.

به یاد داشته باشید هر طور با دشمنان‌تان رفتار کنید، با دوستان‌تان رفتار خواهید کرد. دشمنی دشمنان هرگز خشونت رفتاری هیچ انسانی را توجیه نمی‌کند، چه رسد به آنان که دشمن نیستند. به جرات به هر دوی شما می‌گویم هر طور رفتار کنند، نه با آنان که خود را دشمن من می‌پندارند، دشمنی دارم نه خود را در گرداب قهر و کینه‌ای که آنها به وجود آورده اند غرق خواهم کرد.

مهراوه و نیمای عزیزم!

می‌دانید که چقدر دوست‌تان دارم. می‌دانید که مانند هر پدر و مادری در آرزوی سعادت و نیک بختی شما هستم اما بدانید هر تصمیمی بگیرم، بیش و پیش از هر چیز به شما می‌اندیشم زیرا موقعیت کودکان به گونه‌ای است که باید در هر تصمیم گیری، ابتدا به آنان فکر کرد. معلوم است که ملاقات با شما برایم مهم است. معلوم است از اینکه ماههاست شما را بغل نکرده‌ام رنج می‌برم. از اینکه حتی از شنیدن صدایتان محروم‌ام رنج می‌برم اما عزیزانم، کارهای من، چه بخواهم چه نخواهم روزی مورد قضاوت شما قرار خواهد گرفت. بنابراین دوست دارم بدانید که:"اجازه نمی‌دهم بر خلاف قانون مرا با هیئتی اجبار آمیز به دیدارتان بیاورند." ترجیح می‌دهم کل سالیان تحمل حبس‌ام را از دیدارتان محروم شوم تا به دلیل اسیر بودن به ناحق، به آنان اجازه دهم هر گونه اراده می‌کنند با من رفتار کنند و بر خلاف قانون مرا به حجابی اضافی و يا اجبار مضاعف وادار کنند.

بله، عزیزانم سالها قبل قانونی تصویب شد که همه‌ی زنان ایرانی را ملزم به استفاده از حجاب شرعی نمود. زنانی که حجاب را قبول داشتند یا نداشتند، این حجاب را رعایت کردند، زیرا اگر رعایت نمی‌کردند طبق قانون مجازات می‌شدند، اما اکنون سخن مسئولان زندان آن است که چون شما اسیر مائید باید از حجابی مضاعف (یعنی چادر) استفاده کنید، در حالیکه نه تنها قانون چنین شرطی را برای حجاب نگذاشته است بلکه حتی زندانیان سیاسی از استفاده از لباس فرم زندان معاف هستند.

من به قصد "مقاومت" کاری نکردم. به قصد اجرای قانون در تمامیت‌اش اقدام کردم و از پوشیدن چادر امتناع نمودم. چون نمی‌خواستم خانواده‌ام و به ویژه کودکان خردسالم با مشاهده‌ی چادر اجباری برای مادرشان که چادری نبوده است، بدانند تحت چه فشار روانی و تحقیر آمیزی زندگی می‌کنیم. با خود فکر می‌کردم این کار من که با ظاهری آرام به دیدن خانواده می‌روم، به نفع مسئولان زندان است، زیرا مدام فشار روانی شبانه روزی خود را از خانواده پنهان می‌کنیم اما به هر حال حتی اگر به نفع زندان هم باشد، من هدفی جز اجرای "تمامیت" قانون ندارم.

مهراوه و نیمای من

کودکان عزیز و دلبندم

بدانید، در کنار همه‌ی هویت‌های اجتماعی، شغلی و خانوادگی‌ام به مادر بودنم و به‌ ویژه اینکه مادر شما دو تن هستم می‌بالم و به این یکی بیش از همه چیز می‌اندیشم و فکر می‌کنم. بنابراین با صدای بلند اعلام می‌کنم: "من یک مادرم" و نمی‌خواهم کودکانم مرا در هیئتی اجبارآمیز و تبعا تحقیرآمیز ببینند. نمی‌خواهم کودکانم فکر کنند که دیگران می‌توانند با استفاده نابجا از قدرت، هر عمل غیرقانونی را به آنها تحمیل کنند.

می‌دانم شما به آب، غذا، خانه، خانواده، پدر و مادر، محبت خانواده و دیدار با مادرتان نیاز دارید اما به همان اندازه به آزادی، امنیت اجتماعی، قانون مداری و عدالت نیاز دارید و بدانید که این مفاهیم در هیچ کجای دنیا راحت به دست نیامده‌اند. هیچ کجای دنیا "قانون" با نوشتن روی کاغذ پاره‌ها اجرا نشده‌اند. درخواست و پا فشاری ما برای اجرای قانون، به قانون هویت و موجودیت می‌بخشد. بنابراین بدانید "من" و "شما" با هم قانون را می‌سازیم. می‌بوسمتان هزاران بار و از اینکه ماههاست آغوشم از شما تهی است البته رنج می‌برم اما امیدم به آن است که این رنج‌ها بیهوده نباشد.

قربان هر دوی شما
نسرین
مهر 90 اوین







۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

جشن آبانگان


آبانگان یکی ازجشن های ایرانی  است که در ستایش و نیایش ایزدبانوآناهید  که ایزدبانوی  آب‌های روان بوده، برگزار می‌شده است. زمان برگزاری این جشن در آبان روز از آبان برابر با روز دهم آبان بوده است. برخی هم  زمان این جشن را در چهارم آبان می‌دانند.
آبان (نام ِ دیگر ِ ارِدْوی سورَ اَنَهیتَه/اَناهیتا) ایزدْبانوی ِ آبهای روی زمین و نگاهبان ِ پاکی و بی آلایشی در جهان ِهستی است.و در زبان اوستایی، نام یک پیکر کیهانی (هندو-)ایرانی است، که ایزدبانوی 'آب‌ها' (آبان ) پنداشته وستوده می‌شود و ازین رو با نمادهایی چون باروری، شفا و خرد نیز همراه است.در فلسفه پيدايش اين جشن داستان هايى از دير باز به ما رسيده است كه مانند ديگر اساطير كهن به تاريخ دور ايرانيان بازمى گردد. درباره پيدايش جشن آبانگان روايت است كه در پى جنگ هاى طولانى ميان ايران و توران، افراسياب تورانى دستور داد تا كاريزها و نهرها را ويران كنند. پس از پايان جنگ، پسر تهماسب كه «زو» نام داشت، دستور داد تا كاريزها و نهرها را لايروبى كنند و پس از لايروبى آب در كاريزها روان شد. ايرانيان آمدن آب را جشن گرفتند و همين جشن بود كه به عنوان پاسداشت فرشته نگاهبان آب هاى بى آلايش در تاريخ ماندگار شد.
در روايت ديگرى آمده است كه پس از هشت سال خشكسالى، در ماه آبان باران آغاز به باريدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پديد آمد. زرتشتيان در اين روز همانند ساير جشن ها به آدريان ها (آتشكده ها) مى رفته اند و پس از آن براى گراميداشت مقام فرشته آب ها، ناهيد، دركنار جويبارها، نهرها و قنات ها گرد مي‌آمدند و با خواندن اوستاى آبزور ،،بخشى از اوستا كه به آب و آبان تعلق دارد، كه توسط موبد خوانده مى شود، اهورا مزدا را ستايش مي‌كردند و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را داشتند و پس از آن به شادى مى پرداختند.
گفته شده، اگر در اين روز باران ببارد، آبانگان متعلق به مردان است  و مردان تن و جان خويش را به آب مى سپارند و اگر باران نبارد، آبانگان بانوان است.
در توصیف  آناهيتا او ؛ ايزد‌بانوي نيرومندي، زيبايي و خردمندي و الهه عشق و باروري به شمار آمده است. چون چشمه زندگي بخش از وجود او مي‌جوشد و بدين گونه «مادر- خدا» نيز مي‌شود، و به عنوان ايزد‌بانوي باروري، زنان در هنگام زايمان براي زايش خوب و دختران براي يافتن شوهر مناسب از او ياري مي‌خواهند. 
آبانگان بر همه ی میهنان گرامی شاد باد.


منابع:
 انجمن زرتشتیان ایران
ویکی پدیا



۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

قهرمانی که تویی! برای نسرین ستوده

غروب به اوین رسیده است. بیرون، شهر در ازدحام خفه ی خود دست و پا می زند و در درون تو تنها نشسته ای با غرور غمگین زیبایت. به تو می اندیشم و به غرورت. به گردن برافراشته ات که حسرت خمیده گی اش بر دل کوردلان تا ابد خواهد ماند. اگرچه اندامت چونان پرنده ای در پنجه های اهریمن گرفتار آمده است اما روح بلندت پلیدی را به تمسخر گرفته و با تبسمی اهورایی حقارتش را به استهزاء نشسته ای.
گویی نسیان، درد تاریخیِ همه ی بداندیشان است که به خاطر نمی آورند تواز کدام دیاری؟
گویی نمی دانند که تو به قفس شان درآمده ای که بی قدری شان را آیینه ای باشی به گسترده گی خاک سرزمین ات.
گویی فراموش کرده اند که اشک های زلال تو و رضا، مهراوه و نیما سرچشمه در چشم مادران ما دارد و درد هزار ساله ی پدران ما .
گویی نمی دانند که نیما و مهراوه هزاره هاست که بر این خاک زیسته اند و هزاران شب برآسمان در پی جلوه ی تبسم مادر، ستاره گان آسمان این ملک کهن را به تماشا نشسته اند.
اما ایران تو را به یاد دارد.
نام تو به گوش ما آشناست از آن روز نخست که لالایی مادران مان نام زیبای تو را به گوش مان زمزمه می کرد.
به یاد داریم که هر قهرمان و هر شهیدی که بر خاک افتاد دامان تو نخستین سجده گاهش بود .
به یاد داریم که دختران وطن رازهای تنهایی شان را به گوش های رازدار تو سپردند و پسران مان بی پناهی شان را در آغوش تو گم کردند.
به یاد داریم که تو چگونه قهرمان ما بودی آنگاه که شاهنامه را به صدای خسته ی پدر می شنیدیم.
به یاد داریم که خدا را با تو شناختیم آن زمان که بر سجاده ی معطر مادر بزرگ به لبخند سجده بردی.
دیرگاهی ست که نفس های مه آلود شب بر پنجره های شهر نشسته و تنها پنجره های بلند اوین است که از دستان وهن آلود این دژخیم والاتر است .
شمع های فروزان تو و هم دیاران ات را بر فراز بلندی های اوین می بینیم که نور را مژده می دهید و زبونی تاریکی را.
چه زیبا غرور تو زندانبان ات را به اسارت کشیده است و قفس فولادین ات را به گلخانه ای از گل های نسرین بدل ساخته است.
کودکان تو و کودکان من و کودکان فردای ایران به آسمان این ملک اهورایی خواهند نگریست و تبسم تو را در چشم ستاره گان خواهند دید و با زمزمه ی نام زیبای تو بر بستر رویاهای شان خواهند آرمید. تو قهرمان رویاهای همه ی کودکان این سرزمینی!

وبلاگ نئوابلیس

۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

مرگ نهال

بعد ار شنیدن حذف خود خواسته ی نها ل  سحابی از این زندگی نازیبا ،همه ی وجودم لبریز شد از فریادی ویرانگر و دردناک بغضی  راه گلویم را مسدود کرده و اشکهایم  بی امان جاری..به دختری فکر می کنم که تنها و غمگنانه اما پر  شکوه  با  زندگی وداع کرد ..سعی  می کنم  چشمانم را ببندم و خود را برای لحظه ای هر چند کوتاه جای او بگذارم...اما آوار اندوه هنوز حس نگرفته ،بر سرم خراب میشود...و من می مانم دردی جانکاه و دریغ و افسوس....


مرگ نهال


انفجارعشق


در کهکشان نفرت


 و یخبندان  است 


نگاه کن،


که چگونه،


 هرازاران گدازه ی آتشین 


قلبهای یخی را گرم کرده!


از خود می پرسم :


  آیا ،


فصل یخبندان رو به انتهاست؟

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

جشن مهرگان

مهرگان یکی از کهن‌ترین جشن های ایرانی  است که در ستایش و نیایش مهر یا میترا  (ایزد  روشنایی، پیمان، دوستی و محبت ، و دین و آیین مهری ) برگزار می‌شود. این جشن در دوران پس از اسلام بعد ازنوروز  بزرگ­ترین جشن ایرانی است. حال آنکه احتمالا در ایران باستان، هم رده یا برتر از نوروز بوده است.زمان این جشن در روز مهـر از ماه مهر برابر با شانزدهم مهرماه است. عده‌ای این جشن را در روزهای دیگرو از جمله در دهم مهر برگزار می‌کنند. 

زمان برگزاری مهرگان در آغاز ماه مهر  و فصلپاییز بوده است. بنابر سنگ‌‌نوشته بیستون ، داریوش بزرگ  بر گئومات مغدر روز دهم ماه بگ‌یادیش (ماه هفتم، برابر با مهر) پیروز شده است. به گزارش هرودوت، از آن سال ایرانیان آن روز را به نام روز ««مگوفونی»» (مغ‌کشی) جشن می‌گرفتند.پژوهشگران با توجه به اشتباهات یونانیان از خوانش نامهای پارسی احتمال می‌دهند که این واژه ««بگو زتی»» باشد که در این صورت نه به مغ، که به بغ (مهر) پیوند دارد. و در این روز ایرانیان به قربانی کردن برای بغ میترا می‌پرداختند و نه مغ‌کشی. احتمالا از دوره اشکانی  و یا ساسانی جشن مهرگان به مهر روز از مهر ماه یا شانزدهمین روز ماه مهر منتقل می‌شود. 
مهرگان همچون نوروز دارای اعتدال کیهانی است. اندازه شب و روز در مهر برابر میشود و شاید از همین رو این ماه را به نام مهر که ایزد داوری و عدالت و دادگستری است گذاشته اند. همچنین مهر برابر است با پایان فصل برداشت کشاورزی. از این رو زمان مناسبی برای جشن و شادی و استراحت کشاورزان که عمده مردمان دوران کهن بودند است. همچنین این حاکمان در این زمان خراج و مالیات را از مردم میستاندند و از این رو برای دولتهای عرب و ترک و مغول که بر ایران چیره شده و با فرهنگ آنان بیگانه بودند هم مهرگان رسمیت داشت. برخی بر این باورند که در دوره هایی نوروز ایرانی، نوروز پاییزی بوده است و نوروز بهاری سپس بر آن غلبه یافته است.مهرگان دارای سه بعد طبیعی، اسطوره‌ای و دینی است.
آیین های مهرگان
آنگونه که از مجموع منابع موجود، همچون نگاره ها  و متون باستانی و نوشته‌های مورخان  و دانشمندان قدیم ایرانی و غیر ایرانی  و نیز آثار شاعران و ادیبان دریافته می‌شود، مردمان در این روز تا حد امکان با جامه های  ارغوانی (یا دستکم با آرایه‌های ارغوانی) بر گرد هم می‌آمده‌اند؛ در حالی که هر یک، چند «نبشته شادباش» یا به قول امروزی‌، کارت تبریک برای هدیه به همراه داشته‌اند. این شادباش‌ها را معمولاً با بویی خوش همراه می‌ساخته و در لفافه‌ای زیبا می‌پیچیده‌اند.
در میان خوان یا سفره مهرگانی که از پارچه‌ای ارغوانی رنگ تشکیل شده بود، گل «همیشه شکفته» می‌نهادند و پیرامون آنرا با گل های دیگر آذین می‌کردند. امروزه نمی‌دانیم که آیا گل همیشه شکفته، نام گلی بخصوص بوده است یا نام عمومیِ گل‌هایی که برای مدت طولانی و گاه تا چندین ماه شکوفا می‌مانند.
در پیرامون این گل‌ها، چند شاخه درخت گز، هوم یا موردنیز می‌نهادند و گونه‌هایی از میوه‌های پاییزی که ترجیحاً به رنگ سرخ باشد به این سفره اضافه می‌شد. میوه‌هایی مانند: سنجد، انگور، انار،سیب، به، ترنج(بالنگ)، انجیر،بادام، پسته، فندق،گردو، کنار، زالزالک، ازگیل، خرما، خرمالو و چندی ازبو داده ها  همچون تخمهو نخود چی.
دیگر خوراکی های خوان مهرگانی عبارت بود ازآشامیدنی  و نانی  مخصوص. نوشیدنی از عصاره گیاه هئومه/هومکه با آب یاشیررقیق شده بود، فراهم می‌شد و همه باشندگان جشن، به نشانه پیمان از آن می‌نوشیدند. نانِ مخصوص مهرگان از آمیخت آردهفت نوع غله گوناگون تهیه می‌گردید. غله ها و حبوباتی  مانندگندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماشو ارزن دیگر لازمه‌های سفره مهرگان عبارت بود از: جام آتش یا نوکچه (شمع)، شکر، شیرینی، خوردنی‌های محلی و بوی‌های خوش مانند گلاب.
آنان پس از خوردن نان و نوشیدنی، به موسیقی و پایکوبی‌های گروهی می‌پرداخته‌اند. سرودهایی از مهریشت را با آواز می‌خوانده و اَرْغُـشت می‌رفته‌اند (میرقصیده اند ). شعله‌های آتشدانی برافروخته پذیرای خوشبویی‌ها (مانند اسپندو زعفران و عنبر) می‌شد و نیز گیاهانی چون هوم که موجب خروشان شدن آتش می‌شوند.
از آنجا که نشانه‌های بسیاری، همچون تندیسها  ، کتیبه  ها  و سنگ‌نگاره‌ها (از جمله نگاره‌های میترا در نمرود داغ و کوماژن)، از رواج آیین مهر درآسیای صغیر (آتاتولی ) حکایت می‌کند؛ بعید نیست که سماع های عارفانه  پیروان طریقه «مولو به » در شهر قومیه  امروزی، ادامه دیگرگون شده همان ارغشت‌های میترایی باشد.
در پایان مراسم، شعله‌های فروزان آتش، نظاره‌گر دستانی بود که بطور دسته‌جمعی و برای تجدید پایبندی خود بر پیمان‌های گذشته، در هم فشرده می‌شدند.
مژده ای دوستان مهرگان است
مهر با هر کسی مهربان است
مهر روزمه فرخ مهر
جشن فرخنده ی مهرگانست
(بانو توران شهریاری)
خلاصه شده از ویکی پدیا
                                                              




۱۳۹۰ شهریور ۱۱, جمعه

نظرات جالب خانم فاخته لونا زمانی بنیان گذارانجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ)


نظر خانم فاخته لونا زمانی بنیان گذار و دبیر کنونی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ)  در باره قهرمانان ملی و رهبران ملی آذربایجان ، نژادپرستی و نقش ورود اعراب و ترک ها به ایران و زبان ترکی بعنوان زبان رسمی آذربایجان:

1- سخنرانی فاخته زمانی در کنگره آمریکا سال 2005 که در آن از پیشه وری بعنوان یکی از  رهبران ملی آذربایجان در کنار بابک خرمدین و ستارخان و باقر خان نام برده است.
They are not permitted to assemble in public places or in their own houses on dates important for the Azerbaijani nation’s history, such as honoring national heroes like Babak, Sattarhan, Baghirhan, as well as national leaders like Pishevari. 


2-سخنرانی فاخته زمانی در سال 2010(در جلسه ای با گروه الاحواز) که در مورد نزادپرستی در ایران میگوید: نزاد پرستی مسئله ایست که من به عقیده ی عرب ها و ترک های آذربایجان بیش از اقوام دیگر ایران با آن رودررو هستند.من نمیدانم اگر براساس دنیای ایده آل آنها(فارس ها) عرب ها و ترک ها به ایران نمی آمدند ، ایران ،نمی دونم ،ممکن بود کشوری متمدن میشد، چیزی که  امروز ما نمی بینیم.


Racism  is something  that I think Arabs and Azerbaijani Turks are facing more  than the other ethnic groups in Iran.  I don’t know in their perfect world If Arabs didn’t come and Turks didn’t come to Iran, Iran would be,a I don’t know maybe a  civilized country which we  not see now.



دقیقه 4:07به بعد تا دقیقه 4:37
http://www.youtube.com/watch?v=OMiQsRCqtqY


3- نظر خانم فاخته زمانی در مورد زبان ترکی. ایشان در مصاحبه با برنامه افق به صراحت عنوان میکنند خواهان این هستند که زبان ترکی در آذربایجان زبان رسمی بشود. دقیقه 19:17 تا 20:17 از ویدیو را ببینید و مقایسه کنید با نظر آقای شریعتمداری در همین ارتباط و در همان برنامه دقیقه26:00 به بعد را توجه کنید.

  




۱۳۹۰ شهریور ۳, پنجشنبه

مهرانگیز منوچهریان


مهرانگیز منوچهریان حقوق دان ، موسیقی دان و سیاست مدار  و نخستین سناتورزن در ایران بود.
مهرانگیز منوچهریان در سال1285  در مشهدبه دنیا آمد. او در سال ۱۳۲۵ همراه با ۱۳ دختر دیگر از نخستین دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. منوچهریان این رشته را تا کسب دکترا ادامه داد.
او از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۱سناتور انتصابی مجلسسنا بود.
پروانه ی وکالت مهرانگیز منوچهریان پس از انقلاب ۱۳۵۷ باطل شد. او در14 تیرماه سال1379 درتهران درگذشت.
منبع ویکی

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

شمس‌الملوک مصاحب



شمس‌الملوک مصاحب (1292 در تهران -1376) شاعر و نویسنده، و از نخستین سناتورهای زن مجلس سنای ایران  بود. او جزو نخستین گروه زنان ایرانی که به دانشگاه رفتند نیز هست.
شمس الملوک مصاحب که در خانواده‌ای فرهنگی، در کنار برادرش غلام حسین مصاحب (ریاضی‌دان و دانشنامه‌نویس) و خواهرش اشرف الملوک مصاحب (پزشک) رشد کرده بود، در مدرسه ی ناموس تحصیل کرد و برای ادامه تحصیل به دانشسرای عالی و پس از آن، دانشگته تهران رفت و در سال ۱۳۲۲ در رشته ی ادبیات فارسی دکتراگرفت. موضوع رساله دکترای وی «ادبیات غنایی» بود که با درجه عالی به تصویب رسید. سپس برای ادامه تحصیل در رشته تعلیم و تربیت به دانشگاه‌های کانادا و آمریکا رفت. شمس‌الملوک مصاحب پنج هزار بیت شعر سروده‌است ولی دیوانش چاپ نشده‌است. البته قطعه‌هایی از او در تذکره‌ها آمده‌است از جمله: «هدیهٔ مادر»، «چنگ گسسته» و «یار مهربان».
برخی از مشاغلی که شمس‌الملوک مصاحب در طول زندگی خود برعهده داشت عبارتند از: سرپرستی ماهنامه «زندگی روستایی»، ریاست چند دبیرستان دخترانه مهم تهران مانند دبیرستانهای «پروین»، «شاهدخت» و «نوربخش»، مشاور وزیر آموزش و پرورش در امر مبارزه با بی‌سوادی، معاونت وزارت آموزش و پرورش، ریاست قسمت فرهنگی بنیاد پهلوی ، ۱۷ سال سناتوری درمجلس سنای ایران . آرشیو سخنانی او در مجلس سنا درباره «لزوم جلوگیری از نمایش فیلمهای مبتذل» در کتاب «اسنادی از موسیقی، تئاتر و سینما در ایران (۱۳۰۰-۱۳۵۷ هـ .ش)» موجود است.
منبع ویکی پدیا

۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

بدر الملوک بامداد

بدرالملوک بامداد( 1277-1366) روزنامه نگار،آموزگار،نویسنده و فعال اجتماعی ایرانی و عضو انجمن کانون بانوان  بود و بعدها از موسسان سازمان بانوان هوادار حقوق بشر و صاحب امتیاز روزنامه ی زن روز شد.بدرالملوک با کمک معلمان سرخانه  زبان فارسی و فرانسوی  را آموخت و در حالی که برای روزنامه‌های داخل و خارج از ایران مقاله می‌نوشت در سال1296 به دارالمعلمات رفت و ۸ سال بعد، در سال ۱۳۰۴ به معاونت دارالمعلمات منصوب شد و در سال‌های بعد کتاب‌های متعددی برای مدارس نوشت. او در سال ۱۳۱۴ که دختران اجازه ورود به دانشگاه یافتند وارد دانشسرای عالی شد۱۱ سال بعد رئیس دانشسرای عالی دختران گشت. در پایان جنگ جهانی دوم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و ازدانشگاه کلمبیا فوق لیسانس آموزش و پرورش گرفت.در سال ۱۳۰۴ دخترش پروین بامداد (که از شاعران دوران خود شد) به دنیا آمد اما یک سال بعد همسر بدرالملوک (که سومین همسر او بود) درگذشت و او خود پروین را به تنهایی بزرگ کرد.از مهم‌ترین کتاب‌های او می‌توان به «زن ایرانی از مشروطیت تا انقلاب سفید» اشاره کرد که در ساال 1348  منتشر شدبامداد که از اعضای فعالکانون بانوان بود (سازمانی برای فعالیت‌های خیریه و تا حدی اجتماعی برای زنان. پس از بازگشت سازمان بانوان هوادار حقوق بشر را پی ریزی کرد.سازمان زنان طرفدار اعلامیه ی حقوق بشر سازمانی بود که از تغییر نام جمعیت زنان ایران به وجود آمد. جمعیت زنان در سال 1321 تاسیس شد. در همان زمان مشاوره راهنمای خانواده رادیو را نیز بر عهده داشت. او سپس امتیاز روزنامه ی زن  روزرا گرفت. بدرالملوک بامداد همچنین دبستانی به نام بامداد تاسیس کرد تا روش‌های نوین آموزش و پرورش را در آن اجرا کند.

منبع وبکی پدیا

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

ليلا اسفندياری؛ از باتوم بسيجی ها تا يخچال های هيماليا

از روز جمعه ۳۱ تير، پيکر ليلا اسفندياری در ارتفاعات هيماليا و بين شکاف های يخی آرام گرفته است. زنی که صعودهای زمستانی اش از مسيرهای مختلف به دماوند و صعودش از ديواره علم کوه، فقط گام های نخست او در بلندپروازی های بی نظيرش در اين رشته ورزشی بود.

اولين زن ايرانی بود که «نانگاپاربات ۸۱۲۶ متری» به عنوان دومين قله دشوار جهان را فتح کرد و در همان صعود، سرپرست گروهی بود که تمام اعضايش مردان زبده کوهنوردی ايران بودند.

باز به عنوان اولين زن ايرانی به انتهای غار پراو در کرمانشاه رسيد و صعودش به يخچال دره‌‌ يخار نيز موفقيت آميز بود.

برايش غار و صخره و کوه و يخچال تفاوتی نداشتند. قصد داشت پيمايش عميق‌ترين غار دنيا در سوچی روسيه را داشت اما پليس روسيه به ايرانی ها اجازه نمی داد وارد آبخازيا شوند.

در صعود به قله «کی دو» هم تا آستانه موفقيت کامل پيش رفت. قله هشت هزار متری گاشربروم۲ آخرين نقطه ای بود که او بر آن گام گذاشت. جايی که حتی زبده ترين کوهنوردان جهان، برای برداشتن هر قدم بايد پنج بار نفس بکشند.

عبدالعظيم برهمنی از کوهنوردان تيم ملی ايران، مقصر اصلی اين اتفاق تلخ را کارگر ارتفاع بالای ليلا می داند و می‌گويد: «کارگر ارتفاع بالای ليلا هيچ کمکی به او نمی کرد؛ به نحوی که وقتی من برای ليلا چای آماده کردم، کارگرش حتی در کنار چادر هم نبود، چه برسد به اين که در موقع لازم بتواند به ليلا اسفندياری کمک کند.»

ليلا ديسک کمر داشت و جراحی هم کرد. گويا ريسک اين عمل به قدری بالا بوده که خطر فلج شدن را هم در پی داشته اما ليلا با تمام مصائب مالی که او را در تنگنا قرار داده بود؛ نه تنها بر اين عارضه غلبه می کند، بلکه ارتفاعات هيماليا را هم زير پا می گذارد.

سيمای ليلا؛ آن روی ديگر

ليلا اسفندياری و ماجراهای حيرت انگيز صعودهای انفرادی اش به مرتفع ترين قلل جهان؛ فقط زمانی بر سر زبان ها افتاد که در بام جهان لغزيده و پايين افتاده بود.

همان جا که وصيت کرده بود اگر افتادم، بگذاريد بمانم. می خواهم «بام جهان» آرامگاه ابدی ام باشد.

زنی که به خاطر انجام يک مصاحبه بدون روسری، محبوبيتی نزد مقامات ورزش ايران و فدراسيون کوهنوردی نداشت. آن ها که موفقيت های بين المللی ورزشکاران ايرانی را مصادره می کنند، در تمام اين سال ها رغبتی به پوشش اخبار بانوی بی نظير کوهنوردی ايران نداشتند.

جستجويی در خبرگزاری های دولتی و آرشيو و سايت فدراسيون کوهنوردی جمهوری اسلامی ايران، گواه اين موضوع است.

جايی که حتی خبر صعودهای تفريحی و دسته جمعی به «اشترانکوه» نيز شرح داده شده اما درباره تنهايی ليلای ايران در کمپ K۲ و در ميان تيم های مجهز کوهنوردی اتريش، ايتاليا، آمريکا و کره جنوبی، چيزی نوشته نشده است!

ليدا اسفندياری، خواهر کوچکتر ليلا و صندوقچه اسرار زندگی اعجوبه ای است که از شعار دادن بيزار بود اما يک شعار را هميشه زمزمه می کرد: «زن ايرانی می تواند.»

حالا از ليلا اسفندرياری به عنوان يکی از چهره های ماندگار تاريخ ورزش ايران ياد می شود. اما ليدا از رازهای سر به مهری سخن می گويد که ابعاد تازه ای از شخصيت چند وجهی اين قهرمانی ملی را نمايان می کند.

اين گفت وگو در منزل ليدا اسفندياری در دانمارک و ۳ روز پس از درگذشت ليلا اسفندياری انجام شده است.

***
در شرايطی که به خاطر تاثر شديد؛ ليدا وضعيت روحی مساعدی نداشت و در امتداد صحبت درباره زندگی مشقت بار خواهرش، بی قفه و بی اختيار اشک می ريخت.

ليدا ابتدا فيلمی پخش نشده از تلاش ليلا برای صعود به «کی دو» را به نمايش گذاشت. همچنين چند مصاحبه ويدئويی با ليلا و بيان ديدگاه های او از زبان خودش، تاييديه ای است بر اظهارات ليدا که در ادامه آمده است.

زن تنهای ايرانی در پاکستان، جايی که تيم های اروپايی، آمريکايی و آسيايی با تجهيزات و تدارکات کامل آمده اند؛ دوربين را به روی گام های نخستش بر ارتفاعات کی دو گرفته و نفس نفس زنان می گويد: «وقتی که شروع کردم کوله پشتی نداشتم. کفش و کيف کوهنوردی را قرض می گرفتم و لباس کوهنوردی را از تاناکورا (اجناس بنجل و دست چندم) خريدم.»

«گاهی که از صعودهايم برمی گشتم پول کافی برای تردد نداشتم و خيلی وقت ها پس از صعود، نمی توانستم يک فنجان چايی بخرم. اما نخواستم متوقف شوم. حالا من اينجا هستم. زيرا زن ايرانی می تواند.»

ليلا دو سال قبل هم به نشريه شيرزنان گفته بود: «وقتی برای دانشگاه انتخاب رشته‌ می‌کردم، پرستاری يا وکالت را دوست داشتم. اما پدرم نگذاشت. گفت ميکروبيولوژی خوب است چون می ‌روی آزمايشگاه و کسی با تو کاری ندارد! اما برای وکالت بايد خيلی الپره باشی.»

الهه حبيبی از او پرسيده بود: «الپره يعنی چی؟» و او در پاسخ گفته بود: «يعنی خيلی پررو!»

خانم ليدا اسفندياری، از انعکاس گسترده اين خبر در رسانه ها مشهود است که  حالا بسياری از مردم، از زندگی ليلا در ارتفاعات آگاه شده اند. از زندگی زمينی ليلا اما اطلاعات چندانی در دست نيست.

لیدا اسفندیاری: ما خانواده ای پر جمعيت بوديم. او ۱۳ سال از من بزرگتر است و اولين خاطراتی که از او دارم، عشق او به درس و مطالعه زير نور شمع بود. روحيات  خانواده ما به شدت سنتی بود.

دختران خانواده، تمايلی به پذيرفتن اين سختگيری های افراطی نداشتند اما از مقابله با آن نيز عاجز بودند.

ليلا همان طور که خودش هم گفته است؛ ناگزير به تحصيل در رشته ميکروبيولوژی شد. من و مادرم نيز همراه با او راهی شمال ايران شديم که محل تحصيلش بود.

با سماجت درسش را می خواند اما هيچ فرصت و امکانی را برای نقاشی هدر نمی داد. از روی مقوا گرفته تا حتی کوزه های گلی.

مثلاً روی يکی از همان مقوا که در دوران دبستان برای درست کردن روزنامه ديواری استفاده می کرديم، کوسه ای را با مداد سياه کشيده بود که آدم ها احاطه اش کرده اند و با نيزه دارند جانش را می گيرند.

چگونه ناگهان شيفته طبيعت و کوهنوردی شد؟

او در شمال، ساعت ها از زير شيروانی خانه مان به کوه و دريا زل می زد. گويی داشت مسير آينده اش را توی ذهن مکاشفه گرش ترسيم می کرد.
ارتباط او با طبيعت، کليشه ای نبود. ارتباطی به شدت درونی و غير قابل توصيف بود. گرچه از معدود جلوه های بيرونی اش می توانم به علاقه وافر او به فيلم رقصنده با گرگ ها اشاره کنم. يا مثلاً ساختن اجسامی که با اشک شمع ها شکل می گرفتند.

يا اين که هيچ وقت احساس نمی کرد بايد با طبيعت مبارزه کند و بر آن غلبه کند. ارتباطش با کوه و کمر هميشه بر پايه احترام متقابل بود. هميشه می گفت بايد ببينم آيا اين کوه، اجازه می دهد صعودش کنم يا نه.

وقتی که تحصيلاتش تمام شد برگشتيم گوهردشت. يک روز با وانت آمد و شمع های گريانش را با دقت بسته بندی کرد و رفت که زندگی مستقل خود را آغاز کند.

استقلالی که خانواده ام بهای سنگينی برايش مقرر کردند. بی آن که کوچکترين خطايی از او سر زده باشد، از ديدن من و حضور در جمع خانواده محروم شد. ليلا اما مخفيانه می آمد و به من سر می زد.

آخرين ديدار حضوری مان در سال ۲۰۰۰ و در فرودگاه بود که من برای هميشه از ايران خارج شدم.

او در اتاقکی ۶ متری زندگی می کرد. بدون حمام و آشپزخانه و امکانات اوليه زندگی. کوهنوردی را هم همين طور شروع کرد. با هيچ شروع کرد. يگانه سرمايه اش فقط اراده ای بی مانند بود که نمی شد اندازه گيری اش کرد.

او يکی از بهترين کوهنوردان جهان بود. در حالی که ميزان تمرينات و سابقه کوهنوردی فنی اش بسيار کمتر از حدود معمول برای هيماليانوردان است. اين عجيب نيست؟

شايد اين اظهاراتم خانواده ام را برنجاند اما واقعيت های زندگی يک قهرمان ملی را نمی شود از مردمی که دوستش دارند پنهان کرد.

اين حقيقت محض است که او فقط به خاطر حفظ هويت فردی و انسانی اش از آغوش خانواده طرد شد.

امروز همه ليلا - ليلا می کنند اما او از اعماق فقر و نداری تا بام جهان را تنهايی و با پای پياده طی کرد.

او خانه اش را فروخت تا هزينه های صعود به گورستان مشهورترين کوهنوردان جهان يعنی گاشربروم را تامين کند.

هميشه پای تلفن التماسش می کردم که نرود اما او هدفش را می شناخت. می دانست به کجا قرار است برسد. ليلا فقط زمانی آرام گرفت که چند ساعت قبلش، از مرزهای جاودانگی عبور کرده بود.

پنج صبح بيدار می شد. از خانه می زد بيرون و خودش را می رساند به ارتفاعات نزديک محل زندگی اش. سپس به سرعت راهی بيمارستان محل کارش می شد. تا غروب کار می کرد و پس از آن هم تمرينات بدنسازی.

با وجودی که صداوسيما و رسانه های دولتی علاقه زيادی به انعکاس موفقيت زنان ورزشکار ايرانی دارند، اما در تمام اين سال ها غير از چند مورد گذرا، علاقه ای به مطرح کردن نام ليلا نداشتند. شما علت اين موضوع را در چه می بينيد؟

او يک مصاحبه ای هنگام صعود به K۲ انجام داده بود. و مسئولان ورزش به جای اين که به موفقيتش بپردازند و هيماليا نوردی يک دختر ايرانی را ستايش کنند، او را ملامت کردند که چرا روسری برسر نداشته!

در ماجرای درگذشت سامان نعمتی در راه صعود به قله نانگاپاربات نيز خيلی ليلا را تحت فشارهای روحی قرار دادند. در حالی که او تمام تلاشش را برای منصرف کردن مرحوم نعمتی برای بازگشت به پايين انجام داده بود.

آن مسئولان حالا بايد به اين سوال پاسخ بدهند که در فقدان ليلا، چقدر خودشان را مقصر قلمداد کرده اند!

اين همه کانون و هيات و انجمن کوهنوردی، صخره نوردی و غارنوردی دولتی هست در ايران. وقتی ليلا خانه اش را فروخت و ناگزير، از محل کارش استعفا داد هيچ کدامشان هيچ حمايتی از ليلا نکردند.

حالا خيلی مضحک است که حکومت و دستگاه تبليغاتی صداوسيما بخواهند نام ليلا را مصادره کنند.

نکته بعدی، حضور کامل ليلا در تظاهرات خيابانی پس از انتخابات رياست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ بود. او در تمام روزهايی که مردم کشورمان در خيابان ها جان می دادند، پا به پای آن ها بود.

هدف او از مشارکت در اعتراضات خيابانی چه بود؟

ليلا پابه پای مردم فرياد آزادی خواهی را سر می داد. او همواره مدافع سرسخت حقوق پايمال شده زنان ايرانی بود و هرگز اين گفتمان مسلط در جمهوری اسلامی را نپذيرفت که زن جنس دوم است.

هر بار که تظاهراتی در ايران سر می گرفت به شدت نگرانش می شدم و به سختی موفق می شدم پيدايش کنم و جويای وضعيتش شوم.

روزی که ندا آقا سلطان را کشتند، طبق معمول او نيز در خيابان بود. وقتی توانستم شماره اش را بگيرم نفس نفس زنان گفت تو چرا خانه هستی؟ رفته ای اروپا که بنشينی توی خانه؟ مگر آن جا ايرانی ها تظاهرات ندارند؟

به گفت وگو با من ادامه نداد. می گفت ما که در خارج هستيم، از اين طريق می توانيم صدای مردم ايران باشيم و نبايد دريغ کنيم.

در يکی ديگر از تظاهرات ها وقتی پس از چندساعت تلاش موق شدم صدايش را بشنوم، متوجه شدم که به شدت آسيب ديده است. ضربات باتوم بسيجی ها روی پيکر نازنين، پاک و بی گناه خواهرم فرود آمده بود.

با گريه به او گفتم تو يک قهرمان ورزشی هستی. تو از طريق افتخارات بين المللی ات می توانی صدای مردم ايران باشی و نبايد جانت را در خيابان ها به خطر بيندازی.

اما او به من گفت؛ خون من از خون بقيه هموطنانم رنگين تر نيست. گفت روزی خواهد رسيد که همه ما زنان ايرانی آزاد خواهيم شد.

برگرفتهhttp://www.radiofarda.com/content/f5_leila_esfandiari_and_her_life_in_mountains_and_in_demonstrations_in_iran/24277785.html