۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

جشن سده

جشن سَده، یکی از جشن‌های همگانی ایران کهن، در آغاز شامگاه دهم بهمن ماه برابر با آبان روز از بهمن ماه با افروختن هیزمی که مردمان، از پگاه بر بام خانه خود یا بر بلندی کوهستان گرد آورده‌اند، آغاز می‌شود. جشن سده یکی از  جشن های  ملی ایرانیان است و به هیچ دین و مذهبی مربوط نیست.
جشن «سَدَه» بزرگ‌ترین جشن آتش و یکی از کهن‌ترین آیین‌های شناخته شده در ایران باستان بشمار می رود  در این جشن در آغاز شامگاه دهم بهمن‌ماه، همه مردمانِ سرزمین‌های ایرانی بر بلندای کوه‌ها و بام خانه‌ها، آتش‌هایی برمی‌افروخته و هنوز هم کم‌وبیش بر می‌افروزند. مردمان نواحی مختلف در کنار شعله‌های آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود، سرودها و ترانه‌های گوناگونی را خوانده و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما را می‌کنند. همچنین در برخی نواحی، به جشن‌خوانی، بازی‌ها و نمایش‌های دسته‌جمعی نیز می‌پردازند.
جشن سده هیچگاه به هیچیک از اقوام یا ادیان باستان ارتباطی نداشته و همواره جشنی ملی و برگرفته از شرایط اقلیمی و رویدادهای کیهانی بوده‌است. قدمت زیاد این مراسم باعث شده تا در باره دلایل برگزاری آن روایت‌های بسیار متعدد و متناقضی در منابع قدیم ثبت شود.یكی از دلایلی كه برای پیدایش سده یاد می‌كنند همانا كشف آتش توسط هوشنگ‌شاه در شاهنامه فردوسی است.
رضا مرادی غیاث‌آبادی بر این باور است كه پیدایی این جشن (مانند بسیاری مناسبت‌های دیگر) نه فقط یك دلیل، بلكه دلایل متعددی دارد كه همزمانی آنها بر اهمیت جشن افزوده است. نخست اینكه، اشاره‌های فراوانی كه از داستان‌ها و ترانه‌های مردمی بدست می‌آید؛ نشانگر به ستوه آمدن مردم از یخبندان و آرزو برای رفتن سرما و یا كاستنِ از شدت آن بوده و همین نكته مهمترین دلیل پیدایش این مراسم و بر افروختن آتش‌هایی در مبارزه نمادین با سرماست.
بجز این، به نظر می‌آید كه چند واقعه كیهانی نیز در پیدایش این آیین بی‌تاثیر نبوده است. نخست اینكه جشن سده در چهلمین روزِ شب یلدا یا شب زایش خورشید انقلاب زمستانی برگزار می‌شود و جشن چهلمین روز تولد خورشید است. دوم اینكه، دهم بهمن ماه، یكی از دو هنگامِ سال است كه در عرض‌های بالایی ایران‌زمین، طول تاریكی كامل آسمان 12 ساعت تمام است. سوم اینكه، می‌دانیم ارتباط واژه «سده» با عدد «سد/ صد» هنوز به اثبات نرسیده است. درزبان اوستایی واژه «سَـد» به گونه جالبی هم به معنای «فرو رفتن/ غروب كردن» و هم به معنای متضاد آن یعنی «بر آمدن/ طلوع كردن» آمده است. همچنین واژه «سَـذِه» دراوستا، هم به معنای طلوع کردن و هم به معنای غروب کردن  آمده است كه به گمان برگرفته از رویداد زیر است: در حدود پنج هزار سال پیش و در نخستین شب‌های شب‌های بهمن‌ماه، رویداد جالبی رخ می‌داده كه بعید نیست با آیین‌های جشن سده در پیوند باشد. این رویداد عبارت است از طلوع و غروب همزمان دو ستاره پرنور و درخشان آسمان به نام‌های «سماک رامع » و «نسر واقع» در شمال شرقی و شمال‌غربی آسمان سرشبی. در آن زمان ستاره زرین «سماك رامح» در آسمان سرشبی عرض‌های بالایی ایران‌زمین و در افق شمال‌شرقی، به تازگی طلوع كرده و ستاره سپید‌فام و درخشان «نسر واقع» در همان هنگام و در افق شمال‌غربی، آماده غروب كردن بوده است. احتمالاً طلوع و غروب همزمان دو ستاره درخشان آسمان، موجب پیدایی معنای دوگانه و متضاد واژه‌های اوستایی «سد» و «سذه»، و نیز عاملی دیگر برای جشن سده بوده است.

منبع :ویکی

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

قصه ی سنجان ادامه دارد...

قصه ی کوچ(مهاجرت) بیشتر ما ایرانی ها به خارج از کشور  طی چند دهه ی اخیر برای من یاد آور تکرار  دوباره ی قصه ی تلخ  سنجان است .کو چانده شدن اجباری  تعداد زیادی از ایرانیان  برای بدست آوردن آینده ای بهتر.فرار از شرایطی که برایشان غیر قابل تحمل و یا بیم از دست دادن جان!و  کوچ اجباری این بار تنها با کشتی شکسته و طوفان زده نیست  بلکه در بیشتر موارد سوار بر بال های پرنده های آهنین و یاوسایل دیگر ..انجام  گرفته و هر لحظه   با سرعت هر چه بیشتر  ادامه دارد!دراین دوران مهاجرت به سرزمین های بیگانه ، یا وجود ابزارهایی  چون رسانه های نصویری و ... .رنگ و بویی دیگر گرفته.... کابوس سر زمین اشغال شده مان همه جا چون همزادی با ماست و دمی رهایمان نمی کند.ازیک طرف   صورت های زشت اهریمنی و کثیفی را می بینی .که به جای تو حرف های رکیک می زنند ؛به نام تو امضا می کنند؛از هویت تو برای انجام  هرآن چه که نا  پسند است بهره می برند،با ثروت تو در اعمال خلاف سرمایه گذاری میکنند..جنگ می افروزند...اصلن با همه ی دنیا سر ناسازگاری دارند.از طرف دیگر عزیزان در اسارت  مانده ات.. ؛هموطنانت در یک کلام آنهایی که دوستشان  داری در رنج و عذاب و خطر ...نمیدانی بایددل نگران  آنها باشی و یا دلتنگ ازدرد غربت و آینده ای که در غباری از مه پوشیده شده. و ترس از بر چسب تروریست خوردن ! ".تروریست"واژه ای که شاید در این قرن بدتر از آن به کسی نتوان نسبت داد.و ما محکوم به پا سخگویی برای برائت یافتن از این تهمت نارواثابت کردن این نکته که   فقط بدنبال آرامش هستی و بس!.و در انتها چشمان خیره ی  بیگانه که با ناباوری و در بعضی موارد از سر  ترحم در تو  خیره ست و سر تکان مید هد.و پرسشی که حداقل  من هرگز پاسخی برای آن نیافته ام .نه برای خود و نه برای بیگانگانی (که با ناامیدی سعی در جانشین کردن آنها با نزدیکانی که ازمن  دورند را دارم!):خوب اگر این حکومت را نمی خواهید..چرا آنها هستند؟یعنی اینهمه آدم نمی توانند چند تا ملا را بیرون کنند.؟؟ 

انکار هفده دی انکار تاريخ جنبش زنان ايران است

شکوه میرازدگی
ما چه سلطنت طلب باشیم و چه جمهوری خواه، چه چپ باشیم و چه راست، چه فمنیست به معنای واقعی آن باشیم و چه «فمنیست اسلامی»، اگر به برابری حقوق زن و مرد باور داشته باشیم نمی توانیم روز هفده دی را از تاریخ تحولات اجتماعی سرزمین مان حذف کرده یا آن را نادیده بگیریم و نمی توانیم با بهانه هایی مثل «دیکتاتوری رضا شاه»، یا اجباری شدن بی حجابی به وسیله دولت، اهمیت و ارزش اين روز بزرگ را در زندگی زن ايرانی انکار کنیم. چطور است که ما می توانیم بپذیریم که گروه هایی از زنان ایرانی سی سال است در تلاش اند تا از حکومت اسلامی، يعنی یکی از دیکتاتورترین حکومت های موجود بشری، بخواهند به حقوق و خواست های بسیار ساده و طبیعی و انسانی آن ها توجه کند، از آن ها بخواهند که قوانین کهنه ای را که بر آن ها مسلط کرده اند تغییر دهند ولی نمی توانیم فکر کنیم که گروه هایی از زنان آن روز ایران از رضا شاه و حکومت وقت خواهان تغییراتی بوده باشند؟ و این حکومت، با همه ی ایرادها و اشکال های خود، از آنجا که دولتی مدرن بود در بيش از هفتاد سال قبل به اين خواست پاسخی مثبت داده باشد.
انکار هفده دی حتی انکار جنبش های زنان از  حداقل سی سال قبل از آن است؛ انکار زنان بزرگی است که در آن هنگام از قعر قرون وسطی خود را بالا می کشیدند تا بتوانند همراه و هموزن زنان سرزمین های پیشرفته باشند. آنها در جنبش تحریم واردات کالاهای خارجی شرکت می کردند، از ترس متحجرین لباس مردانه می پوشیدند تا بتوانند در تظاهرات مختلف شرکت کنند و، به این ترتیب، در جریانات سیاسی و اجتماعی سرزمین شان دخالت داشته باشند؛ آنها زینت های دست و گردن خود را (که در آنزمان برای زن ها اهمیتی خاص داشت) می فروختند تا تأسیس  اولین بانک ایرانی را امکان پذیر  کنند. یادمان باشد که همه ی این زنان کسانی نبودند که به درخواست آیت الله ها و حجت الاسلام ها به این نوع عملیات دست زنند. در میان آنان زنانی هم بودند که از دست همان آیت الله ها و حجت الاسلام ها رنجور و  در عذاب بودند. هفده دی به معنای یادروز به نتیجه رسیدن خواست های این زنان است که اهمیت دارد؛ زنانی که در زیر زمین ها جلسه برگزار می کردند و (در عصر نبود رادیو، تلویزیون، اینترنت) چندان کسی هم نبود تا چون امروز خبر جلسات آن ها را چند قدمی دورتر از آن زیر زمین ها ببرد. آن ها زیر نور شمع و در پستوی خانه ها مطالب جزوه ها و نشریاتی را می نوشتند که نه تنها در تعدادی محدود چاپ می شد بلکه پس از چاپ هم فرصت پخش نداشت. آنها را باید زیر چادر می گرفتند و با هزار ترس و هراس به دیگران می رساندند. و چه سنگ ها که به خانه ی این زنان پرتاب شد و چه کتک ها که خوردند!  و بالاخره انکار هفده دی، انکار انبوه زنانی است که از  اولین مجلس مشروطیت خواستار پابرجای حداقل حقوقی زنان بودند. و تعدادشان به طور قطع اگر (به نسبت جمعیت) بیشتر از شمارگان مايی که امروز زیر نامه ها را امضا می کنیم نبود، کمتر هم نبود. و مردان مذهبی در آن مجلس هم با صراحت به آنها گفتند کار زن اداره ی امور خانه است و مراقبت از شوهر و فرزندان.
این زنان، از شروع جنبش های حق طلبانه خود تا روزی که قانون به آن ها اجازه داد که از خانه بیرون بیایند، رنجی بردند بسا بیش از رنجی که زنان ایران در این سی  ساله ی اخیر برای کسب حقوق انسانی خود برده اند.
چگونه است که بزرگترین افتخار زنان حقوقدان ما  امروز آن است که توانسته اند در سی سال حکومت اسلامی به دو سه توفیق نیم بند در امور حقوق زنان برسند ـ که تازه پس گرفته هایی از داشته های ما قبل انقلاب است ـ اما ما حاضر نیستیم بگوییم که، در همین روز هفده دی، برای اولین بار در تاریخ کشورمان، سن ازدواج تغییر کرد، برای اولین بار ازدواج با کودکان نه ساله ممنوع شد، برای اولین بار پس از قرن ها زن ها اجازه ی کار اجتماعی یافتند، و برای اولین بار فرصت تحصیلات در دانشگاه ها را پیدا کردند. چرا حاضر نیستیم این ها را بگوئیم؟ چرا زنان در کشورهای پیشرفته جهان وقتی می خواهند مسیر تحول و پیشرفت زنان را بگویند و بنویسند به هر گوشه ای از آن با دقت و بی نظری کامل نگاه می کنند؛ بی توجه به این که به دست چه کسی و چه کسانی مهر قانون بر حقوق کسب شده ی آن ها خورده است؟ این انکار تاریخ چیست که ما در همه ی مسایل مختلف با خود داریم؟ بسیاری از فمنیست های ایرانی حتی وقتی می خواهند که تاریخ جنبش زنان را بنویسند، یعنی به کار تحقیقی  که باید اصلش بر بی نظری و راستگویی باشد بپردازند، این قسمت از تاریخ جنبش زنان را، به عمد ندیده می گیرند. یعنی، موضوع با اهمیت قانونی شدن (یا عرفی شدن) برخی از حقوق زنان ایران را، که برای اولین بار در تاریخ پس از اسلام اتفاق افتاد، ندیده می گیرند. بنظر من، قوانین کاملاً امروزی و مفیدی که در هفده دی و در پی آن در سال های بعد در سرزمین ما تصویب شد در واقع از اولین قوانین عرفی بودند که زنان ما از موهبت آن برخوردار شدند. تصویب این قوانین از آنچنان اهمیتی برخوردار است  که زشتی «اجباری کردن بی حجابی» (که همیشه بوسیله ی عده ای بصورت پرده ای پوشاننده بر همه ی دست آوردهای هفده دی کشیده می شود) نمی تواند از اهمیت آن ها کم کند. بله، ما، با هر نوع عقیده و سلیقه ی سیاسی و اجتماعی که داشته باشیم، اگر که بخواهیم تحلیل و تحقیقی بی نظر و غرض از تاریخ جنبش زنان داشته باشیم قادر نخواهیم بود اهمیت روز هفده دی را به عنوان اولین روز حضور قانونی زنان ایران در عرصه های اجتماعی را ندیده بگیریم. و قادر نيستم ارزش نقش مترقی رضا شاه را، به عنوان مهمترين تصميم گيرنده، برای قانونی کردن اين حقوق را پايمال کنيم به خصوص در مقايسه با امروز که می بينيم در اوايل هزاره سوم، يعنی بيش از هفتاد سال پس از آن روزگاران حتی يک سياستمدار در بين خيل سياستمداران جمهوری اسلامی پافت نمی شود که حاضر به دادن اين حقوق به زن ها باشد.
روز هفده دی، چه ما بخواهیم و چه نه، روزی است که در اسناد جنش زنان ايران و جهان به عنوان یکی از روزهای مهم و ملی جنبش زنان ایران نقش بسته است. سالگرد این روز بزرگ بر زنان و مردان برابری خواه ایران مبارک باد

http://www.facebook.com/update_security_info.php?wizard=1#!/notes/shokooh-mirzadegi/ankar-hfdh-dy-ankar-tarykh-jnbsh-znan-ayran-ast/494290247319


۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

«گلستان‌بانو» و نقش وی در یاری‌رسانی به زرتشتیان ایران


در سال 1134ی دوتن از زرتشتیان کرمان به‌نام‌های «ایزدیار» و «آدرباد» از جور و ستم موجود در کرمان آن روزگار، به‌یزد پناه می‌برند. در یزد «کیخسرو» پسر ایزدیار با «گلنار» دختر آدرباد پیوند زناشویی می‌بندد. ثمره‌ی این ازدواج چند فرزند از جمله دختری به‌نام «گلستان‌بانو» بود. چندسالی می‌گذرد و گلستان‌بانو به سن رشد می‌رسد و این از چشم ناپاک لوتی‌ها پنهان نمی‌ماند. پدر آگاه می‌شود که لوتی‌ها به دخترش چشم دارند از این رو دختر خویش را شبانه برداشته و روانه‌ی بمبیی می‌شود. ایشان در سال 1146ی(:1795م) به بمبیی می‌رسند. در بمبیی شخصی به‌نام «ایدلجی پور داراب‌جی»، گلستان‌بانو را به فرزندی می‌پذیرد. «گلستان‌بانو» زمانی که بزرگ شد با جوانی پارسی به‌نام «فرامجی بیخائیجی» ازدواج کرد. وی در همه حال به‌یاد زرتشتیان ایران و رنج و سختی آنان بود. گلستان‌بانو در ترقیب همسرش و سایر پارسیان به‌منظور یاری‌رسانی به زرتشتیان ایران، نقشی مهم داشت. چنان‌که تشکیل «انجمن‌اکابر پارسیان‌هند» برای بهبود شرایط زندگی زرتشتیان ایران و اعزام «مانکجی‌هاتریا» به همین منظور به ایران را، به‌واسطه‌ی نفوذ او می‌دانند.
«گلستان‌بانو» همواره همسر و 3پسر خود را ترغیب می‌کرد تا برای تامین رفاه زرتشتیان ایران بکوشند. در سال 1834م «فرامجی» همسر گلستان‌بانو به همراه پسر بزرگش «بورجورجی» صندوقی برای کمک به زرتشتیان ایرانی پناهنده در هند، تاسیس کردند. بیست‌سال بعد دومین پسر این زن و شوهر «مهروانجی پاندانتی» برای کمک به زرتشتیان مقیم ایران صندوق دیگری تاسیس کرد. وی ابتدا با یاری «مانکجی نوشیروانجی» و پس از درگذشت او در سال 1859م با پسرش «سردینشاه» و خاندان «پتیت» که از بازرگانان به‌نام پنبه در بمبیی بودند، صندوقی برای بهبود شرایط زرتشتیان ایران دایر کردند. «انجمن اکابر پارسیان‌هند» با استفاده از نفوذ و اعتبار خانواده‌ی «پتیت» و برخی دیگر از دهشمندان پارسی توانست سرمایه‌ای مناسب گردآورد و در نهایت «مانکجی‌هاتریا» را به ایران اعزام کند. «بهرامجی» سومین پسر گلستان‌بانو نیز به‌نامگانه‌ی مادرش برج‌خاموشان(دخمه) و آتشگاه(برج فانوس) نزدیک آن را در کرمان به‌مبلغ 8075روپیه ساخت و در 10ژوئیه 1867م تقدیس و افتتاح کرد.
در گذشته(سال‌ها پیش) انجمن زرتشتیان کرمان گهنباری به‌نام و یاد این راد بانوی بزرگوار  برگزار می‌کرد. مانکجی‌هاتریا در کتاب «اظهار سیاحت ایران» در توصیف گلستان‌بانو می‌نویسد: «گلستان‌بانو بسیار نیک‌نفس و سخی طبع بود. نسبت به بینوایان و مسکینان دلسوزی و رافت نشان می‌داد. بانویی بود دانشور و دیندار، خوش خلق و شیرین‌سخن. با همه مدارا، محبت و سلوک می‌نمود. چنان این بانو نیک‌نفس و خوش‌قدم بود که پارسیان به هنگام دعا به فرزندان و خویشان و نوادگان خود می‌گفتند: چون گُلِ ولایت خوش‌یمن و خوش‌نصیب باشی.»(:گلستان‌بانو به‌شوند شیرین‌سخنی و نیکوکرداری در نزد پارسیان‌هند به «گُلِ ولایت» نامور شده بود.)
پس از کوشش‌های گلستان‌بانو و همسرش در ترغیب کردن بازرگانان پارسی، به‌ویژه خانواده‌ی «پتیت» برای کمک به بهبود شرایط زندگی زرتشتیان ایران و متعاقب آن اعزام «مانکجی‌هاتریا» برای اولین‌بار به ایران و وصول نخستین گزارش وی، در نیمروز 11ژانویه 1855م روانشادان «فرامجی‌نسروانجی‌پتل»، «کرست‌جی‌نسروانجی‌کاماجی»، «مهروانجی‌فرامجی‌پانده»، «بهمن‌جی‌فرامجی‌کاماجی»، «دینشاه‌مانکجی‌پتیت» و عده‌ای دیگر در خانه‌ی «مانکجی‌نسروانجی‌پتیت» گردهم آمدند و شالوده‌ی انجمنی را نامور به «انجمن رفاه زرتشتیان ایران» یا «انجمن اکابر پارسیان‌هند»(:Persian Zoroastrian amelioration fund) برای کمک به زرتشتیان ایران و پایه‌گذاری مدارس و معابد و بهبود وضعیت آنان پی‌ریزی کردند. فرنشینی این انجمن از همان روزگار تاکنون بر دوش خانواده‌ی «پتیت» می‌باشد.

منابع:
«اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران»، تورج امینی، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران،  1380
 تاریخ پهلوی و زرتشتیان»، جهانگیر اشیدری، تهران: انتشارات ماهنامه‌ی هوخت، آبان‌ماه 2535