ققنوس پرنده ای مقدس و افسانهایست که دربارهی آن گفته شده ؛ مرغی نادر و تنهاست و جفتی و زایشی ندارد. اما هزار سال
یکبار، بر تودهای بزرگ از هیزم بال میگشاید و آواز میخواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقارشآتشی
میافروزد و با سوختن درآتش تخمی از او پدید میآید که بلافاصله آتش میگیرد و میسوزد و از خاکستر آن ققنوسی دیگر
متولد میشود.
ققنوس نماد جاودانگی و عمر دگربار تلقی شدهاست. به نوعی سرنوشت کشورما نیز شبیه به افسانهی ققنوس است.
بارها آفت و بلا بر کشور ما باریدن گرفته و ازآن چیزی جز خاکستر برجای نگذاشته است، اما هر بارمردم این سرزمین ققنوس
وار از میان خاکستر برخاسته اند. آیا این بار نیز خواهد توانست از دل خاکسترِ برجای مانده از سرزمین اهوراییمان که با آتش
برافروخته بدست حکومت ملایان به خرابه ای چنین مبدل گشته است، ققنوسوار به زایشی دوباره برخیزد؟
(نقاشی ققنوس اثر مجید مهرگان)