۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

جشن مهرگان

«جشن مهرگان»
که در گذشته آن را «میتراکانا» یا «متراکانا»(Metrakana) می­نامیدند و در نخستین روز از پاییز برگزار می­شد، [1] پس از نوروز بزرگ­ترین جشن ایرانی و هندی است در ستایش ایزد «میثرَه» یا «میترا» و بعدها «مهر» که از مهر روز آغاز شده تا رام روز به اندازه­ی شش روز ادا«مهریشت» نام بخش بزرگی در اوستا است که در بزرگداشت و ستایش این ایزد بزرگ و کهن ایرانی سروده شده است. مهر یشت، دهمین یشت اوستا است و همچون فروردین یشت، از کهن‌ترین بخش­های اوستا بشمار می‌آید. مهر یشت از نگاه اشاره‌های نجومی و باورهای کیهانی از مهم‌ترین و ناب‌ترین بخش‌های اوستا است و کهن‌ترین سند درباره­ی آگاهی ایرانیان از کروی بودن زمین، بند 95 همین یشت می­باشد. از مهر یشت تا به امروز 69 بند کهن و 77 بند افزوده شده از دوران ساسانیان، به جا مانده است.روز آغاز جشن مهرگان، «مهرگان همگانی» یا «مهرگان عامه» و روز انجام، «مهرگان ویژه» یا «مهرگان خاصه» نام دارد.همان­طور که می­دانیم در گاهشماری باستانی ایران، سال به دو پاره (فصل) بخش می­شد، تابستان (هَمَ) هفت ماهه و زمستان (زَیَنَ) پنج ماهه، که جشن نوروز جشن آغاز تابستان بزرگ و مهرگان جشن آغاز زمستان بزرگ بود و از این رو این دو جشن با هم برابری می­کرده­اند.مه دارد.آن­چنان که ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه»‌ از زبان «سلمان فارسی» آورده است :«... ما در عهد زرتشتی بودن می‌گفتیم، خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو روز بر روزهای دیگر مانند فضل یاقوت و زبرجد است بر جواهرهای دیگر ...»در برهان قاطع «خلف تبریزی» نیز درباره­ی مهرگان می­خوانیم :«نام روز شانزدهم از هر ماه و نام ماه هفتم از سال شمسی باشد و آن بودن آفتاب عالم تاب است در برج میزان که ابتدای فصل خزان است و نزد فارسیان بعد از جشن و عید نوروز که روز اول آمدن آفتاب است به برج حمل از این بزرگ­تر جشنی نمی­باشد و همچنان که نوروز را عامه و خاصه می­باشد، مهرگان را نیز عامه و خاصه است و تا شش روز تعظیم این جشن کنند. ابتدا از روز شانزدهم و آن را مهرگان عامه
خوانند و انتها روز بیست و یکم و آن را مهرگان خاصه (روز جشن مُغان یعنی آتش پرستاران) خوانند و عجمان گویند که خدایتعالی زمین را در این روز گسترانید و اجساد را در این روز محل و مقر ارواح گردانید ...»
پیدایش جشن
مهرگان پیشینه­ی جشن مهرگان به اندازه­ی قدمت ايزدش، میترا است و تا آن­جا که بن نوشت­های موجود نشان می‌دهند، اين جشن دست کم از دوران فريدون پیشدادی آغاز شده است
چگونگی برپایی جشن مهرگان
در گذشته با نگاهی با آثار بجا مانده از بزرگان و دانشمندان و مورخانی چون فردوسی، بیرونی، اسدی توسی، کتزیاس، دوریس، استرابون، و همچنین آثار شاعرانی چون رودکی، فرخی، منوچهری دامغانی، ناصرخسرو، سعد سلمان و ... می­توان به راحتی شیوه­ی برگزاری جشن مهرگان در دوران پیشین را دریافت.«کتزیاس»(Katesias) یونانی، پزشک ویژه­ی اردشیر دوم هخامنشی می­نویسد :«... پادشاهان هخامنشی به هیچ­گونه نباید مست شوند، مگر در روز جشن مهرگان که لباس­های ارغوانی گرانبهایی می­پوشند و همراه با مردم و دسته‌های نوازندگان و خنیاگران در باده پیمایی همگانی شرکت می­جویند ...»این تنها روز در ایران هخامنشی بوده که مردم می‌توانستند در حضور پادشاهان به صورت همگانی باده گساری کنند.تاریخ نگار دیگری به نام «دوریس»(Duris) می­نویسد :«... پادشاهان در این جشن پایکوبی و دست افشانی می­کردند ...»بنا به گفته­ی «استرابون»(Strabon) خشتره پاون (ساتراپ) ارمنستان، در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب به رسم پیشکشی به دربار شاهنشاه هخامنشی گسیل می­داشت.اردشیر پاپکان (بابکان) و خسرو انوشیروان در این روز تن­پوش نو به مردم می­بخشیدند.در این روز موبد موبدان خوانچه­ای که در آن لیمو، شکر، نیلوفر، سیب، به، انار، و یک خوشه­ی انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته بود، واج گویان (زمزمه کنان) نزد شاه می­آورد. هفت مورد و هفت چیز دیگر که در خوانچه می­گذاشتند، همان هفت چین [4] بود که جز تشریفات جشن نوروز و مهرگان به حساب می­آید.ابوریحان بیرونی می­گوید :«... گویند مهر، نام خورشید است و در چنین روزی پدیدار گشته، از این­رو، نام مهرگان را به او نسبت داده­اند. پادشاهان در این روز تاجی به شکل خورشید که در آن دایره­ای مانند چرخ چسبیده بود بر سر می­گذاشتند و می­گویند که در این روز فریدون بر بیوراسپ (ضحاک ماردوش) دست یافت. چون در چنین روزی فرشتگان از آسمان به یاری فریدون پایین آمدند، لذا در جشن مهرگان به یاد آن روز، در سرای پادشاهان، مردی دلیر می­گماشتند و بامدادان به آواز بلند ندا می­داد، ای فرشتگان به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید.»خلف تبریزی نیز بخشی از مراسم جشن مهرگان را چنین توصیف می­کند :«... و گویند که اردشیر بابکان تاجی که بر آن صورت آفتاب نقش کرده بودند در این روز بر سر نهاد و بعد از او پادشاهان عجم نیز در این روز همچنان تاجی بر سر اولاد خود نهادندی و روغن «بان» که آن درختی است و میوه­ی آن را «حسب البان» گویند به جهت یُمن و تبرک بر بدن مالیدندی و اول کسی که در این روز نزدیک پادشاهان عجم آمدی موبد موبدان و دانشمندان بودی و هفت خوان از میوه همچو ترنج و سیب و بی و انار و عناب و انگور سفید و کُنار با خود آوردندی، چه عقیده­ی فارسیان آن است که در این روز از هر هفت میوه­ی مذکور بخورند و روغن بان بر بدن بمالند و گلاب بیاشامند و بر خود و دوستان خود بپاشند ...»«کومون»(Cumont) خاورشناس و دانشمند بلژیکی در کتاب گرانبهای خود به نام «آیین میترا» چنین می­گوید :«.. بدون تردید، جشن مهرگان که در کشورهای روم باستان، روز پیدایش خورشید نامیده می­شد و آن را «سل ناتالیس این وکتی»(Sol Natalis Invecti) یعنی «روز زایش خورشید شکست ناپذیر» [5] می­گفتند که به بیست و پنجم ماه دسامبر کشیده شد و شماری زیاد از عیسویان پیش از عیسی مسیح به آیین مهرپرستی گرویدند و پس از گسترش دین مسیح در اروپا، روز زایش مسیح قرار داده شد. چون عیسویان نمی­خواستند این روز را جشن بگیرند به نام زاده شدن عیسی جشن گرفتند.»در واقع باید گفت که کریسمس عیسویان بر پایه­ی مهر روز ایرانیان باستان است.دکتر «ذبیح الله صفا» در مجله­ی مهر، شماره­ی ده، سال نخست چنین می­نویسد :«در روزهای مهرگان و نوروز، پارسیان، مُشک و عنبر و عود هندی به یکدیگر می­دادند و توده­های مردم هر کدام به فراخور حال و توانایی و کار خود برای پادشاه پیشکش می­آوردند و رسم و آیین و آداب جشن مهرگان همانند بزرگواری روز نخست نوروز بوده است.»به روایتی نیز تاجگذاری اردشیر پاپکان، مقارن با جشن مهرگان بود.ابومسلم خراسانی، برمکیان و دولت مردان آن زمان عباسیان، در گرفتن جشن مهرگان پافشاری داشتند.در کتاب «تلمود»، از کتاب­های مقدس یهود هم از جشن مهرگان سخن رفته است و این نشان می‌دهد که این جشن در بسیاری از مناطق دنیای باستان برگزار می‌شده است.واژگان «مهرجان»(مهرجانات) و «نیروز» که معرب شده­ی مهرگان و نوروز است و اکنون نیز در بسیاری از کشورهای عرب زبان حاشیه­ی خلیج فارس و برخی از کشورهای شمال آفریقا به مفهوم جشنواره (فستیوال)، کاربرد دارد و وارد زبان و قلمرو فرهنگی کشورهای مسلمان و عرب زبان گردیده است نیز،‌ نشانه‌ی دیگری است بر فر و شکوه این دو جشن باستانی

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

نقش زن در ایران باستان

بی هیچگونه شکی سرزمین ایران یکی از قدیمی‌ترین و کهن ترین مراکز زندگی بشر بوده است و اسناد و مدارک در مورد شناسایی وضع زن و همچنین مرد چه در ایران و چه در جاهای دیگر بسیاراندک است. به طور کلی بررسی نخستین جوامع بشر و ملت‌ها‌ و اقوام گوناگون فقط به وسیله آثار و وسایل بدست آمده و آنچه از زندگی بشر این دوره به جا مانده امکان پذیر و قابل بررسی است.در دورانی که شاید بیش از ده هزار سال قبل از میلاد باشد٬ تغییراتی در وضع اقلیمی ‌ایران به وجود آمد. و انسان غارنشین اندک اندک برای خود خانه ساخت. در این دوران کانون خانواده مرکز قدرت قبیله بود. چون زن هم در خانه و هم در بیرون از خانه با مرد در کار تولید و رفع احتیا جات زندگی معاضدت و همکاری داشت٬ و از طرفی تولید و مثل و بچه زاییدن و استمرار نسل به طور فطری و طبیعی بر عهده او بود لذا ارزش واهمیت زن نسبت به مرد فزونی یافت و تعادل قدرت را به سود زن متمایل ساخت.ویل دورانت درباره این دوران می‌نویسد: «در این دوران؛ یعنی دوره مادرشاهی؛ حق فرمانروایی؛ حق قضاوت؛ حق اداره امور خانواده؛ و توزیع خورد و خوراک و آنچه زندگی بشر وابسته به آن بود؛ همه در دست زن بوده است؛ مرد به شکار حیوانات می‌پرداخت؛ و از جنگل‌ها‌ و مزارع مواد خوراکی به دست می‌آورد که آن را در اختیار مادرشاه می‌گذاشت تا بین افراد قبیله توزیع نماید. اختلاف نیروی بدنی که امروز بین زن و مرد مشهود است در آن دوره قابل ملاحظه نبود. شاید این اختلاف نیروی جسمانی بعدها از لحاظ شرایط زندگی و محیط زیست پیدا شد. زن در این دوران از حیث بلندی قامت و نیروی جسمانی نه تنها دست کمی ‌از مرد نداشت؛ بلکه به مقتضای طبیعت موجود کاملا نیرومند بود که می‌توانست ساعتهای درازی را به کارهای دشوار بپردازد؛ و به هنگام حمله دشمن به خاطر فرزندان و عشیره و قبیله تا سر حد مرگ مبارزه کند.»دکتر گیرشمن ضمن بحث پیرامون انسانهای ماقبل تاریخ در ایران؛ از نقش زنان در پیدایش تمدن بدوی و ابتدایی آن روزگار سخن می‌گوید و می‌نویسد: «در این جامعه ابتدایی وظایف سنگین به عهده زن گذاشته شده بود. در نتیجه عدم تعادلی بین وظایف مرد و زن ایجاد شد و زن دارای مقامی‌ برتر نسبت به مرد گشت». نگهداری آتش؛ نگهبانی خانه؛ تهیه و پخت غذا؛ ساختن ظروف سفالی؛ نگهداری فرزندان باعث اولویت زن نسبت به مرد شد و اداره کارهای قبیله به دست او افتاد. در عین حال سلسله انساب خانواده به نام زن خوانده می‌شد. این نحوه اولویت و تفوق زن بر مرد به صورت عصر مادر شاهی در فلات ایران شروع شد؛ و همین سیستم که یکی از خصایص ساکنان ایران بود بعدها در آداب آریاهای فاتح٬ وارد شد.علاوه بر رهبری اقتصادی و اجتماعی مقام روحانیت نیز از امتیازات زن بود؛ و ایرانیان مانند همسایگان خود مذهب مادرخدایی داشته اند و در نواحی مختلف ایران پرستش الهه مادر رواج داشت. در میان ابزار و اشیا فراوانی که در لرستان کشف شده؛ مجسمه ای پیدا شده که سر زنی را تمام رخ نشان می‌دهد. گیرشمن احتمال می‌دهد که این زن رب النوع اقوام آسیایی است که از آسیای صغیر تا شوش مورد پرستش بوده است و احتمال دارد پرستش ایزد بانوی آناهیتا که بعدا در ایران رواج یافت از اینجا سرچشمه گرفته باشد. چون یکی از کهن‌ترین تمدن‌ها‌ی اولیه بشری تمدن ایلام در غرب فلات ایران است بی‌مناسبت نیست که از تمدن ایلام نیز سخنی به میان آید. تا قبل از حفریات شوش اطلاعات در مورد تمدن و سوابق تاریخی ایلام سخت محدود بود. مساعی دیولافوآ و دمورگان و سایر مستشرقین موجب کشف و احیای تاریخ و تمدن ایلام گردید.در حدود چهار هزار سال قبل از میلاد در سرزمینی که شامل خوزستان؛ لرستان؛ پشتکوه؛ و کوه‌ها‌ی بختیاری است٬ حکومت ایلام رشد و تکامل یافت. مردم ایلام دولت خود را آنشان یا انزان می‌خواندند و خط میخی را که دارای سیصد علامت بود و با خط سومری‌ها‌ شباهت داشت به کار می‌بردند. مجسمه ملکه ایلام معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگار است. این مجسمه اکنون در موزه لوور پاریس است. به نظر باستان شناسان این ملکه بر اقوام آریایی که در نواحی ایلام و کوه‌ها‌ی زاگرس تا حدود کرمانشاه زندگی می کرده اند٬ فرمانروایی داشته است و یکی دیگر از کهن‌ترین محله‌ها‌ی زندگی مردم و تمدن‌ها‌ی مکشوفه در حدود «سیلک» کاشان است که در حفریات و کشفیات نیز آثار متعددی از تمدن دوران مادرشاهی به دست آمده است. با به دست آمدن مقدار زیادی دوک نخ ریسی در ناحیه سیالک کاشان معلوم می‌شود که زنان ایران در حدود چهار هزار اسل قبل از میلاد به کار نساجی می‌پرداخته‌اند. همچنین با پیدا شدن مقدار زیادی آلات زینتی از قبیل گردن بند و دست بند و انگشتر که از صدف یا گل یا سنگ می‌باشد؛ محقق شده حس زیباشناسی نیز در زنان آن زمان به شدت رایج بوده است.در این دوران که یکی از دوره‌ها‌ی درخشان مادرشاهی در ایران است؛ خانه سازی با خشت خام رواج داشت؛ و نقش و نگار روی دیوار به دست زنان انجام می‌گرفت. در این دوران نه تنها زن در کارهای اجتماعی نقش اساسی و تعیین کننده داشت؛ بلکه در عین حال با رقص‌ها‌ی مذهبی که جنبه هنری نیز داشت؛ به زندگی شور و نشاط و سرور می‌بخشد. این رقص‌ها‌ گاهگاهی به صورت دسته جمعی در می‌آمد و مردان هم در آن شرکت داشتند. از این دوران نقش و تصاویری به جا مانده که موید این ادعا ست. مثلا یک قطعه ظرف گلی که از سیالک کاشان به دست آمده٬ ‌چند زن را در حال رقص‌ها‌ی مذهبی نشان می‌دهد که با آهنگ مخصوص و حرکات زیبا رقص را اجرا می‌کنند.در نقاط دیگر ایران مثل تپه‌ها‌ی فارس در تخت جمشید؛ و تپه ارسنجان و حفاری‌ها‌ی چشمه علی در شهر ری و حفاری شوش آثاری از این قبیل به دست آمده که گاهی زنان را با لباس‌ها‌ی زیبا در حال اجرای رقص می‌بینیم و نمونه این رقص‌ها‌ هنوز در قسمت‌ها‌ی جنوبی و مرکزی و غربی ایران متداول است. در حفاری‌ها‌ی باستانی مجسمه‌ها‌یی از زنان به صورت شاهزاده ؛ ملکه و الهه کشف شده که معرف وضع اجتماعی زن در آن روزگاران است.وضع اجتماعی و حقوقی زن از مهاجرت آریاها به ایران تا دوران هخامنشیبه عقیده دکتر گیرشمن؛ در آغاز هزاره اول قبل از میلاد؛ دو واقعه مهم و غیر مرتبط روی داد که در حیات اجتماعی ملل آسیای غربی تاثیر فراوان داشت. اول مهاجرت اقوام هندواروپایی به هند و ایران و اروپاست و دیگر کشف و استعمال آهن کوهستان‌ها‌ی شمالی و شرقی آسیای میانه که شمال و مشرق و مغرب ایران را در بر می‌گیرد؛ در دوران ما قبل تاریخ گذرگاه اقوام آریای به سایر نقاط گیتی بود. در این ناحیه نژاد آریایی به سر می‌برد که قدرت فکری و معنوی خود را بارها نشان داده بود. آریایی‌ها‌ی ایران به طوایف و قبایل متعددی تقسیم می‌شدند که مهم‌ترین آنها مادها در غرب و پارسی‌ها‌ در جنوب بودند. پارتها در خاور ایران نیز از نژاد آریایی بودند. قوم ماد روابط نزدیکی با تمدن پیش رفته بین النهرین داشت و فرهنگ و تمدن آنها تا جنوب روسیه و ترکمنستان می‌رسید.تا صد سال پیش برای نوشتن تاریخ ماد٬ جز نوشته‌ها‌ی مورخین یونانی چیزی در دست نبود. ولی از یک قرن در نتیجه تلاش باستان شناسان هزاران سند کتبی و آثار ارزنده تاریخی از زیر خاک به دست آمده است. با اینکه این آثار مستقیما مربوط به تاریخ ماد نیست؛ و از تاریخ بابل و آشور و دیگر کشورهای شرق نزدیک حکایت می‌کند؛ باز کم و بیش در روشن کردن تاریخ ماد موثر اشت؛ زیرا مادها تنها قبیله آریایی بودند که در سایه اتحاد٬ امپراتوری بزرگ آشور را برای همیشه شکست دادند؛ و اقوام و قبایل بسیاری را از قید اسارت آنان رهایی بخشیدند. پس از استقرار سلسله ماد در مغرب ایران اندک اندک رژیم مادر شاهی جای خود را به رژیم پدرشاهی داد. معذلک فعالیت کشاورزی با زنان بود؛ و مردان برای زنان اهمیت ويژه ای قايل بودند. پس از مادها نوبت به سلسله هخامنشی و پارس‌ها‌ می‌رسد که بنیانگزار آن کورش بزرگ است. به طوری که می‌دانیم؛ ملکه ماندانا مادر کوروش و دختر آستیاک؛ آخرین پادشاه ماد تاثیر انکارناپذیری در انتقال قدرت به پسرش کوروش داشت. در دوران مادها؛ زن به ریاست قبیله و نیز قضاوت می‌رسید؛ هنوز بقایای از سیستم مادر شاهی وجود داشت.دیاگونف در تاریخ ماد می‌نویسد دوران مادرشاهی با انقراض سلسله ماد به پایان رسید و در حکومت هخامنشی زن و مرد از حقوقی برابر و یکسان برخوردار بودند. بنا به گفته دیاگونف؛ که او باز از قول کتزیاس؛ مورخ یونانی نقل می‌کند؛ دختر و داماد پادشاه در حکومت ماد می‌توانستند قانونا مانند پسر وارث سلطنت او باشند. در جامعه مادها هنگامی‌ که سیستم پدرشاهی جانشین مادرشاهی گشت؛ مقام اجتماعی زن و حقوق او در خانواده همچنان محفوظ ماند؛ فقط تا حدی از اختیارات فوق‌العاده زن کاسته شد.طبق تحقیقات باستان شناسان لباس زن مادی با اختلاف اندکی شبیه پوشاک مردان بوده است و حجاب نداشتند. همانطور که در بالا گفته شد؛ دختر و داماد پادشاه می‌توانستند وارث تاج و تخت او باشند. چون آستیاک فرزند پسر نداشت؛ قانونا سلطنت ماد حق شاهزاده ماندانا بود؛ و این امر همانطور که گفته شد؛ در انتقال قدرت به کوروش موثر بود. ماندانا مدرسه و گروه‌ها‌ی پارس را بنیان نهاد که در آن عده زیادی از پسران پارسی همسن و سال کوروش، تیراندازی؛ اسب سواری و فنون نبرد را می‌آموختند. گذشته از این ماندانا به کوروش آموخت که حق چیست و ناحق کدام است. شاید احترام فوق العاده‌ای را که کوروش نسبت به مادرش ماندانا رعایت می‌کرد؛ به پاس داد و عدالتخواهی بود که از او آموخته بود. به طوری که پلوتارک می‌نویسد مهم ترین عامل پیروزی کوروش بر آستیاک زنان بودند. مسلما تعالیم مزدایی که زنان و مردان را یکسان می‌نگرد؛ و فرقی بین آنان قائل نیست؛ در ارتقا مقام و شخصیت زن در ایران باستان اثری انکار ناپذیر داشته است.__________________

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

عاشقانه


بيتوته ‌ی کوتاهي ‌ست جهان


در فاصله ‌ی گناه و دوزخ

خورشيد


همچون دشنامي برمي ‌آيد

و روزشرم ‌ساری جبران ‌ناپذيری ‌ست.

آه پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی

درخت،جهل ِ معصيت ‌بار ِ نياکان است

و نسيم


وسوسه ‌يي ‌ست نابه ‌کار.

مهتاب پاييز یک فری ‌ست که جهان را مي‌آلايد.

چيزی بگوی

پيش از آن که در اشک غرقه شوم


چيزی بگوی

هر دريچه ‌ی نغزبر چشم‌انداز ِ عقوبتي مي ‌گشايد.

عشق


رطوبت ِ چند ش‌انگيز ِ پلشتي ‌ست

و آسمان


سرپناهي

تا به خاک بنشيني و


بر سرنوشت ِ خويش


گريه ساز کني.

آه پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی،هر چه باشد


چشمه‌ها از تابوت مي‌جوشن دو سوگواران ِ ژوليده آبروی جهان‌اند
.عصمت به آينه مفروش که فاجران نيازمند تران ‌اند.

خا مُش منشين


خدا را

پيش از آن که در اشک غرقه شوم

از عشق



چيزی بگوی!

۲۳ مرداد ِ ۱۳۵۹ احمد شاملو