۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

روشهاي بهداشتي و درماني درايران باستان

آريائي هاي قديم بهداشت و پيش گيري از بيماري ها را بوسيله روشهاي خاص خود در صدر وظائف خويش مي شناختند و مي كوشيدند كه با آيين مخصوص كفن و دفن مردگان خويش از گسترش بيماريها كه به وسيله اجساد و انسانها و جانوران به موجودات زندة ديگر انتقال مي يابند و تندرستي آنان را درمعرض خطر قرار مي دهد جلوگيري كنند. (فيتتز : پزشكي در اوستا، صفحه 40-38)
براي عملي كردن اين روش آريائيها در دستگاه حكومتي و ميان اقوام وخويشان مقررات و فرمان هاي پزشكي و بهداشتي داشتند. مثلا" يكي از مهم ترين اين فرمانها، دور كردن جسدهاي انسانها و حيوانات از خانه و محيط زيست، شهر و قصبه و اجتماعات ومناطق كشاورزي و محيط پرورش جانوران بود.
با توجه به قوانين پزشكي و بهزيستي، انسان هاي سخت بيمار كه نياز به معالجه داشتند، مي بايست هر چه زودتر از انسان هاي سالم دور شوند و به بيمارستانها و يا مراكز ديگر درماني انتقال داده شوند.
ظروف مخصوصي كه براي اينگونه بيماران در نظر گرفته مي شد، نمي بايست مورد استفاده ديگران قرار گيرد، اين روش و فرمان مخصوصا"براي آن قبيل زناني كه دوران قاعدگي را مي گذرانيدند و نيز در مورد زخمي ها در ميان هخامنشيان و پيش از آنها و نيز بعدها به اجرا در مي آمد و موجب جدايي كامل بيماران از انسانهاي سالم مي شد. (براندنبورگ: پزشكان روحاني ، صفحه 26-25)
براي كسب آگاهيهاي پزشكي و تحصيل دانش و فنون مختلفة پزشكي، دانشجويان ميبايست در محضر متخصصين پزشكي، دانش پزشكي آموخته و دوره هاي نسبتا" طولاني پزشكي كه در آنزمان با دانش هاي ديگر نيز توأم بوده است، بانجام رسانند.
به استناد نوشته هاي به جاي ماندة اوستايي پنج دسته از پزشكان در زمان هاي پيش در ايران باستان شناخته شده اند كه از نظر وظيفه و كيفتي كار ئ تخصص كاملا" از هم تميز داده شده اند. 1- اشو پزشك (اوستايي Aso-baesaza) يا پزشيك كه به كمك قانون مقدس اشا بيمارانش را درمان مي كند. اين پزشك كسي است كه روش درمان پزشكي او به كمك اشا (پاكي) و در چهار چوب اشا بوده و چيزي جز نظافت و دقت در نگهداري جسم و روان وتوجه به مواد غذايي و نظام بهداشتي را به بيماران خويش تجويز نکرده و فرمان نمي داد و جز انجام اين فرمانها از بيمار انتظار نداشت (يشت 3 بند 6).
به استناد اوستا و همانگونه كه از مفهوم لغوي آن مستفاد مي شود، اشو پزشك كسي است كه با توجه به ضوابط و قوانين متخذه از واژه مقدس ‹‹اشا›› يعني راستي و پاكي بيماران را درمان ميكند. اين پزشك را مي توان با توجه به توانايي و تخصص به پزشك بيماريهاي عمومي امروز كه براي درمان اكثر بيماريهاي عادي مسئول است تشبيه کرد. (يشت 3 بند 6).
2- داد پزشك (Dato-baesaza) يا پزشكي كه به كمك قانون درمان مي كند كسي است كه روش درماني او به كمك ‹‹داتا›› (قانون – داد – حق) و كاربرد روشهاي مخصوصي بوده و وظايف درماني ويژه اي را به بيماران خود فرمان ميدهد. در زمره اين روشها و قوانيني ‹‹برشنوم›› (Baresnum) را مي توان ذكر كرد. به كمك اين روش 9 روز و نه 9 شب بيماران را از انسانهاي ديگر دور نگه ميداشتند و جدا از ديگران غذايش را به او مي دادند به خاطر اينكه از سرايت و انتقال بيماري او به ديگران جلوگيري شود. پيروي و كاربرد اين روش به ويژه در مورد بيماريهاي مسري قابل توجه وعمل بودند.
به كمك اينگونه روشهاي درماني به بيمار آرامش بخشيده مي شده و نيز محيط زندگي و اطرافيان او را از گزند بيماري به دور نگهداشته مي شدند. اين روش هنوز نيز در ميان زرتشتيان معمول است و بطور كامل و با دقت و مراقبت فوق العاده به مورد اجرا گذاشته ميشود.
روش درماني برشنوم مخصوصا" درمورد بيماراني انجام مي گرفته است كه به يك بيماري واگيردار مبتلا بوده اند. بر اساس اين روش كه پس از معاينات پزشكي وتشخيص نوع بيماري و آنكه بيمار نياز به برشنوم دارد مي توانسته است در موارد ضروري و فوري درهر وقت و زماني به مرحله اجرا در آيد.
در صورت ديگر و براي زرتشتيان سالم كه فاقد هر گونه بيماري هستند و در نظام پزشكي و با توجه به اصول و ضوابط درماني نيازي به برشنوم ندارند، بلكه مجبورند كه به روش برشنوم در مورد خويش توجه و طبق آن رفتار كنند، فقط ساليانه يك بار و بيشتر در تابستان و مخصوصا" در مواقع خاصي از اين فصل در خانه موبد مخصوصي كه صلاحيت برگزاري مراسم برشنوم را دارد، اجراي مراسم برشنوم انجام ميگيرد. جا دارد كه اضافه شود كه برگزاري مراسم برشنوم به اعتقاد من در ايران باستان در محل مخصوص و برگزيده اي بوده و تحت نظر مراجع با صلاحيت ديني و پزشكي صورت مي گرفته است و نه به گونة امروزي كه در خانه موبد مخصوص اين مراسم برگزار ميشود. اين موبد متبحر نه تنها در فن خود در مورد انجام مراحل مختلفة برشنوم مهارت وتوانايي خاص دارد، بلكه به امور مهم ديني در مقام يك روحاني تسلط كامل داشته و در اين وظيفه حساس خويش يك صاحبنظر و شخص مورد اطمينان مقامات مذهبي و دولتي نيز بوده است و آنگونه كه از نوشته هاي ديني زرتشتيان به زبانهاي اوستايي و پهلوي برمي آيد، مخصوصا" مورد توجه شاهنشاهان و پيشوايان طراز اول ديني بوده اند.
اينگونه پزشكان حتي در مورد بيماري درباريان و مقامات دولتي و روحانيون دست به كار مداوا مي شدند و به دستورات درماني آنها توجه خاص مي شده است.
اين موبد وظيفة تهيه اغذيه و آشاميدنيها را با توجه به اتكاء به ضوابط و فرامين و نسخه هاي ديني به نحو احسن به عهده دارد و بعلاوه مراقبت به بيماران خويش را بطور مداوم به عهده دارد.
در طي شبانه روز فقط براي مدت زمان كوتاهي مي تواند دستيار او كه براي اين كار پيش بيني و پرورش و تعليم داده شده است وبه بهترين وجه براي انجام اين كار مهارت وتخصص دارد جايگزين موبد شده و وظايف او را انجام مي دهد. اين دستيار بعدها پس از گذراندن امتحانات مربوطه و آشنايي كامل به برگزاري مراسم ديني به جاي موبد نامبرده مي نشيند و انجام وظائف او را به عهده ميگيرد.
دورة تحصيل اين دستيار كه با كارها و تمرين هاي عملي زياد توأم است امروزه هفت سال بطول مي انجامد.
آنها كه در اين مراسم شركت مي كنند بايد روزانه سه بار تن خويش را بشويند (دو بار با ادرار گاو و يك بار با آب پاك) و از نظر رواني يا دروني به وسيلة خواندن نمازهاي مقدس و درمان بخش از اوستا كه انديشه و نيروهاي دروني آنان را از زشتي به دور نگه ميدارد وهر گونه كژ بيني را از آنان مي زدايد، تطهير مي شوند. شستشوي جسماني كه شامل شستشوي ظاهري بدن است با كاربرد روشهاي مخصوص ديني كه زير نظر مستقيم موبد است، براي شركت كنندگان بيمار در تمام مدت برگزاري مراسم برشنوم انجام ميپذيرد و در مورد افراد بيمار موبد مسئول شخصا" آن را انجام داده و يا آنان را راهنمائي مي كند.
و در مورد شركت كنندگان سالم در مراسم برشنوم بدانگونه است كه همينكه شرکت كننده اي چگوگي شستشو و كاربرد لوازم آن و خواندن نماز هاي مربوط به آن را آموخت ميتواند بدون كمك موبد در روزهاي بعد بدن خود را شستشو دهد.
پوشاك شركت كنندگان آنگونه كه معمول است در تابستان از جنس پارچه هاي نخي يا پنبه اي و از يك پيراهن و يك شلوار (زير شلوار) و يك زير پيراهن (سدره) است و علاوه بر آن يك پوشش براي سر در نظر گرفته شده كه به صورت يك كلاه نازك مورد استفاده قرار ميگيرد و همگي داراي كشتي (كمربند ديني) هستند و آنچه معمول است هر شركت كننده اي يك جفت گيوه سفيد دارد زيرا در هنگام نماز و نيايش و ستايش بايد از سر تا پا پوشيده باشد. و اگر مراسم برشنوم در فصل زمستان برگزار شود به اين لباسها يك پالتو نيز اضافه ميشود كه معمولا از پارچه پنبه اي ضخيم و يا از پشم گوسفند سفيد يعني از همان جنس كشتي (كمربند آئيني) است.
پوشاك شركت كنندگان بايد مرتب تعويض شود و شستشوي آنها به وسيلة موبد و طبق آئين خاص انجام مي گيرد، به شيوه اي كه در ميان زرتشتيان معمول است، شركت كنندگان در مراسم برشنوم هر روز لباسهاي خود را عوض مي كنند و پوشاك تميز به تن مي كنند و در موارد غير عادي و بيماري شديد وحالت اضطراري طبق اجازه وتشخيص موبد هر زمان مي توان تحت درمان به شيوة برشنوم قرار گرفت.
شستشوي دروني كه به روايتي شستشو و طهارت روان نيز ناميده ميشود به وسيله آشاميدن نوشابة مقدس ديني كه زرتشتيان آن را نيرنگ دين مينامند و همان نيروي زدايندگي و اثر هوم پيشين را ميتواند داشته باشد، انجام ميگيرد. (شربت هوم به زبان سانسكريت ‹‹ سوم›› گفته مي شود.) (نيرنگ دين يا نيرنگ ديني به معناي شستشو و مرام بايسته ديني نيز گفته مي شود.) شستشوي دروني يا طهارت روان روزانه سه بار انجام مي گيرد. اين شستشو شامل قرائت قطعات دعا و نيايش و خواندن سرودهاي ستايشي و بندهاي مختلفه اوستا (يسنا و يشتها و گاهان از پنج گاه يا زمان شبانه روز و نمازهاي كوچك مربوط به اين مراسم) و آشاميدن نيرنگ دين يا شربت هوم با خواندن يشت هوم است.
آشاميدن نيزنگ يك بار، در بامداد پيش از طلوع آفتاب يا در حين طلوع آن و يكبار پس از نيمروز و بار سوم اندكي پيش از به پايان رسيدن روز و يا در حين غروب افتاب به وسيله موبد معالج انجام ميگيرد.
اصولا مقدار شربت هوم كه به بيماران خورانده مي شود، آنطور كه روايت است با هم يكي است، زيرا شربت هوم بدان مفهوم كه در جهان پزشكي معمول است و انتظار ميرود، خاصيت درماني و تأثير درد زايي ندارد و طبيب معالج كه در اينمورد همان موبد پيشواي مذهبي است آن را به عنوان داروي پاك كنندة درون به بيمار مي دهد.
غذاي روزانه شركت كنندگان در مراسم برشنوم بيشتر از لبنيات وسبزينه هاي فصل تشكيل شده است. روزانه بطور معمول چهار بار به شركت كنندگان خوراك داده ميشود. شير ماست و پنير و ديگر محصولات لبني بايد به وسيله زرتشتيان تهيه شده باشد و براي رعايت كامل اصول و دستورات ديني در صورت امكان موبد مسئول شخصا" در تهيه آنها نظارت مي كند. شستشو و آماده كردن سبزيجات و نيز تهيه خوراكهاي گرم وظيفه موبد و خانوادة اوست. پيش از صرف خوراك بوسيلة موبد و شركت كنندگان اين خوراكها با قرائت قطعات اوستائي تقديس وتطهير ميشوند.
همانگونه كه روش سنتي زرتشتيان است به شركت كنندگان در مراسم برشنو معمولا گوشت حيوانات داده نميشود. دلائلي كه در اين مورد آورده مي شود كاملا منطبق با اصول ديني و قانع كننده هستند. چون در واقع اين شركت كنندگان تا حدي ناتندرست هستند براي بهبوديابي در مراسم برشنوم شركت مي كنند و همانگونه كه پزشكان نيز توصيه مي كنند، معده اشخاص بيمار آنقدر فعال نيست كه بتواند خوراكهاي گوشتي و چربي دار و دير هضم را تحمل كند. اينست كه روغني كه براي تهيه خواركها بكار ميرود روغن گياهي است و معمولا از دانه هاي خشخاش گرفته مي شود و زرتشتيان آن را ‹‹ روغن شيره›› مي گويند. اين روغن نيز با رعايت اصول بهداشتي و دستورات دقيق دين به وسيلة افراد مخصوصي كه صلاحيت تهيه اين روغن را دارند و در مناطق زرتشتي نشين مشخص وتحت مراقبت موبدان و مراكز و انجمن هاي زرتشتيان هستند تهيه مي شوند.
با توجه به ترجمه ‹‹ داتو بئشزا Dato-baesaza ›› يا كسي كه به كمك و رعايت قوانين ديني درمان مي كند با تقبل برخي از وظائف ديگر مي توان تصور كرد كه اين پزشك، پزشك قانون امروز باشد.
زيرا در زمان هاي پيش در ايران باستان اين پزشك با همراهي ديگر پزشكان در تشخيص علت مرگ در گذشتگان نيز وظيفة حساسي داشته و در صدور جواز دفن در گذشتگان نظر مؤثري داشته است.
نظر به توانايي و هنر درماني اين پزشك كه با موازين ديني هم آهنگ است، مي توان اين پزشك را پزشكي دانست كه در مراكز درماني مخصوص با روش رژيم پزشكي انجام وظيفه و درمان ميكرده است.
3-كارد پزشك (اوستايي – Karato-baesaza) يا پزشكي كه به كمك كارد درمان مي كند كسي است كه روش درماني او با كمك آلات و ابزار جراحي كه او براي درمان جسم بيماران به كار مي برده، انجام مي گرفته است. در زمرة پزشكان، اين پزشك به پزشكي معروف است كه هنر درماني او به وسيله دست او كه باز دهنده انديشه و دانش پزشكي او بطور عملي است و همانگونه كه اشاره شد به مدد آلات وابزار جراحي انجام ميگيرد.
او عضو رنجوري كه در بدن درد مي كشد، به كمك جراحي مورد درمان قرار مي دهد و از بدن بيمار چرك ومواد زائد و زيان آور را دور مي كند. براي انجام عمل جراحي آنطور كه از متن نوشته هاي اوستايي و پهلوي مستفاد ميگردد، جراحان آن زمان داروي بيهوشي به كار نمي بردند و عضو رنجور وعليلي را كه مورد جراحي قرار مي دادند، پيش از عمل و پس از آن با داروها و مواد معمول آن زمان ضد عفوني مي كردند.
اكثر جراحي ها فقط در سطح خارجي بدن بوده است و جراحي داخلي بدان صورت كه تصور ميرود، در ميان جراحان ايران باستان معمول نبوده است زيرا دانش پزشكي در آنزمان آنقدر پيشرفه و مجهز نبوده است كه جراحي، به خود اجازه و جرأت بدهد كه يك عضو عليل داخلي را مورد عمل جراحي قرار دهد و شكاف هاي جراحي آنقدر عميق نبوده است كه جراح از عهده بستن و به اصطلاح پانسمان و جلوگيري از خونريزي آن عضو داخلي برنيايد.
پزشك جراح بدن را مي شكافت و به خاطر اينكه به عضو عليل دسترسي پيدا كند (چنانچه اين عضو زير پوستي وبه اصطلاح داخلي باشد) پس از انجام عمل جراحي اعضاء بريده وشكافته شده و پوست بدن بيمار را با مهارت و دقت خاص مي بست براي اينكه اين اعضاء و همچنين پوست بدن جوش خورده و به هم به پيوندند.
در ميان پزشكان گوناگون آن زمان جراحان مشمول گذرانيدن امتحانات سخت در رشته تخصصي خود بوده اند، در صورتي كه پزشكان ديگر مانند پزشك بيماري هاي رواني، پزشك بيماريهاي عمومي و دارو پزشك و غيره آزمايشهاي سختي را نمي گذراندند و يا حداقل در نوشته هاي زرتشتيان از اين آزمايشها نامي برده نشده است.
براساس نوشته هاي اوستايي منجمله و نديداد آزمايش علمي و عملي داوطلب براي اشتغال به حرفه جراحي كه تخصص او بوده به شرح زير است: با توجه به مرامنامه و قوانين امتحاني كه در ونديداد درباره جراحان تعيين شده كانديداي امتحان جراحي مي بايست كه سه عمل جراحي بر روي تن سه نفر غير ايراني يا غير آريائي (منظور ديو ستايان اند) با موفقيت به انجام برساند.
اگر اين سه عمل جراحي بر روي سه تن ديو پرست بدون موفقيت پايان يافته و آن سه تن بيمار از ادامة زندگي مرحوم مي شده اند، كانديداي امتحان جراحي مردود شناخته شده و اجازه نداشته است براي مزادپرستان بعنوان جراح انجام وظيفه نمايد (ونديداد 7 بند 38) اگر كانديداي حرفه كارد پزشكي اين سه عمل جراحي را با موفقيت به پايان ميرسانده مي توانسته است حرفه كارد پزشكي را به شيوة معمول مملكتي و بدون هيچگونه محدوديتي براي مزدا پرستان ادامه دهد (ونديداد 7 بند 39-40) با توجه به وظائف و هنر پزشكي و درماني او مي توان اين پزشك را با جراح امروزي تشبيه و مقايسه کرد ولي نمي توان كارد پزشك ايران باستان را به دلائلي كه در مورد پزشكان ديگر ارائه شد با جراح امروزي برابر دانست. دربارة اجرت پزشكان در ايران باستان در ونديداد به حد كافي سخن رفته است ولي در مورد كارد پزشكان بخصوص گفتگو شده و از آنجائي كه روش پرداخت مزد براي هر گونه حرفه اي و در هر طبقه اي زير نظر مستقيم مراجع دولتي و يك هيئت متدين و مورد اعتماد ديني بوده است، تعيين ميزان اينگونه اجرت ها به صورت استاندارد بوده و اين نرخ تعيين شده در سراسر كشور يكسان بوده است. به استناد ونديداد 7 بند 39-40 كارد پزشكان فوق العاده مورد توجه وتشويق بوده اند.
4-ارور پزشك (اوستايي – Urvaro-baesaza) يا پزشكي كه به كمك عصاره گياهان و داروها بيماري هاي بيماران خويش را درمان مي كرده است – او كسي است كه روش درماني اش به كمك شيره گياهان انجام مي شده است.
در زمان هاي قديم پس از تشخيص نوع بيماري به وسيلة معاينات گوناگون كه روش مخصوص پزشكان بوده است، اين پزشك به عنوان داروي درمان كننده به بيماران خود داروهاي گياهي يا حيواني تجويز مي كرده است. آزمايشها و معاينات او بدانگونه بوده است كه او پس از كشف عضو رنجور و نوع بيماري، بيمار را تحت كنترل مداوم خويش قرار مي داده و به گونه اي كه ذكر شد او را درمان مي كرده است.
حساسيت و به اصطلاح آلرژي، گونه هايي از بيماريهايي بوده اند كه اين پزشك به استناد اوستا بدانها توجه مخصوص مي كرده است و بيشتر جنبة رواني و عدم رعايت موازين بهداشتي از جانب بيماران داشته اند. او پس از تجويز داروهاي گياهي و حيواني ذكر شده عكس العمل هاي عضو معلول را پس از مصرف دارو مورد مطالعه قرار مي داده و به كيفيت داروها و مداواي بيماريها وطبعا" به روشهاي درماني نويني كه به دانش پزشكي او مي افزوده اند، پي مي برده است.
شايد بتوان گفت كه در ميان مايعات نيايشي و قرباني مقدس در دين زرتشتيان كه در اوستا ‹‹ زاوثرا›› ناميده مي شوند كه شربت هوم – انار- ادرار گاو – و شير و غيره از آن گروه هستند، اين پزشك به خاصيت درمان كنندگي آنان ايمان داشته و به بيماران خود مي داده است.
ناگفته نماند كه پزشكان ديگر نيز به داروهاي او يا بهتر بگوييم به توانايي ودانش پزشكي او نياز داشته و پيوسته از او مدد مي گرفته اند. داروهاي مؤثري كه در بالا ذكر شده (ونديداد 7-15 و دنباله) زير نظر مستقيم او و با توجه به دستورها و ضوابط مذهبي به وسيله افراد متخصص و صلاحيتدار تهيه مي شده و براي مصرف در اختيار نيازمندان و پزشكان قرار مي گرفته است.
پزشكان رشته هاي ديگر در هنگام مداواي بيماران خود از مشورت با او غافل نمي شده اند و اين همكاري جز لاينفك نظام پزشكي در ايران باستان در ميان پزشكان گروه هاي مختلف بوده است. نظر به توانايي ومنزلت و وجهه اي كه اين پزشك در اجتماعات ايران باستان داشته ميتوان گفت كه ارور پزشك (گياه پزشك – دارو پزشك) را با داروسازان و دارو شناسان امروز مقايسه كرد.
ولي نبايد فراموش كرد كه با در نظر گرفتن دانش و امكانات دارو سازي آن زمان و مقايسه آنها با متدها و امكانات امروز، يك داروخانه در زمان هاي پيشين در حد يك ‹‹ عطاري›› در امروز بوده و يك دارو ساز آن زمان در امر مقايسه شبيه به يك ‹‹عطار›› در قرن بيستم بوده است و يا در حدود آن.
در نوشته هاي اوستايي آگاهيهاي لازم دربارة چگونگي تهيه داروها وعصاره گياهان در ايران باستان به چشم نميخورد ولي مورخين يوناني و عرب و حتي پزشكي اين اقوام حكايت از توانايي وتبحر ايرانيان در تهيه داروهاي مختلف و مؤثر كه يونانيان و عربها را به اعجاب واداشته است مي كنند.
5- مانتره پزشك (اوستايي – Maoro- baesaza) يا پزشكي كه به كمك و وردهاي مقدس و آسماني درمان مي كرده است. او كسي است كه روش و هنر درماني اش به وسيلة زمزمة كلمات آسماني و قطعات اوستايي كه براي نيروهاي دروني وسلسله اعصاب و فاكتورهاي رواني انسان درمان بخش و فوق العاده مؤثر است، انجام مي شده و جز با اين روش ، او هنر پزشكي و درمان بخشي خويش را به كار نمي انداخته است. (ونديداد 2-29 و 37 ويشت 5-93).
از جمله بيماران و مراجعين او در درجه اول بيماران رواني – مبتلايان به غش و ضعف اعصاب – ديوانگان – و كسانيكه به سكته هاي موقتي دچار مي شوند، هستند.
اين پزشك در مورد بيماراني كه مبتلا به بيماريهاي مختلف رواني بوده اند روشهاي درماني گوناگوني را به كار مي برده و شيوه هاي مختلف درماني را عملي مي كرده است.
عضوي كه اين پزشك مخصوصا" بدان توجه مي كرده و دانش درماني خود را بدان معطوف مي داشته است ، مغز و دستگاه هاي عصبي و يا بهتر بگوييم سلسله اعصاب بوده است.

۱۳۹۲ مهر ۲۰, شنبه

تازه ترين هديه حكومت اسلامي، اعطاي "تختخواب سه نفره" به مادران مجردي است كه دختركاني بي پناه با خود دارند!

از وقتی بحث ازدواج فرزند خوانده با سرپرست خانواده پیش آمد ،اولین و بزرگترین سوآلی که ذهنم رو مشغول کرد این بود که چگونه ممکن است  کشوری  با  پشتوانه ی فرهنگی هزاران ساله به جایی برسد که یک عده بیمار جنسی مغز فسیلی  بجای بستری شدن و تحت درمان قرار گرفتن در بیمارستان روانی تبدیل به قانون گزاران کشور مان شده اند! آیا واقعن لیاقت مردم ما این بود و هست؟
هدف از به تصویب رساندن چنین قوانینی آنهم در دورانی که کشورمان با هزاران مسئله ی مهم و حیاتی دست به گریبان است چیست؟ بجز اینکه عوامل حکومت   ملایی برای در قدرت ماندن هر چه بیشتر ار هیچ جنایتی فرو گذار نیستند؟ و اینبار اصلی ترین هدفشان به اعتقاد من فرهنگ ماست، با تزریق چنین قوانین کثیفی که حتا  از قرنها پیش هم متداول نبوده. آقای بابک داد به بهتر شکل ممکن عواقب  این قانون رابر شمرده:

تازه ترين هديه حكومت اسلامي، اعطاي "تختخواب سه نفره" به مادران مجردي است كه دختركاني بي پناه با خود دارند. آنها بايد شانس بياورند و با كسي ازدواج كنند كه مانند نمايندگان مجلس و شوراي نگهبان، عقده هاي جنسي نداشته باشد و نخواهد كه با مادر و دخترش در يك تختخواب سه نفره آميزش جنسي كند! وگرنه امروز حكومت اين راه را فراهم كرده و طرح "قانوني شدن ازدواج ناپدري با فرزندخوانده" به تصويب شوراي نگهبان رسيده است! اين "ضد قانون" آنچنان تبعات ويرانگري دارد كه برشمردن آنها ساده نيست و شايد در خلال انديشيدن به آنها، قلبتان مانند قلب من ياري نكند و بگيرد. براي همين قبلا" بابت عرياني كلماتي كه مي نويسم، پيشاپيش عذرخواهي مي كنم. اين ضد قانون؛ مانعي جدي است براي ازدواج مجدد مادران بيوه اي كه دختركي دارند؛ اما نگران دست درازيهاي قانوني(!) ناپدري جديد به دختركشان هستند و از ازدواج مجدد صرفنظر مي كنند. اين ضد قانون؛ زمينه ناامني و خودكشي و تن فروشي اين زنان را بيشتر از قبل فراهم مي كند. اين ضدقانون؛ بي بندوباري و ولنگاري جنسي در خانه و خانواده را "رنگ قانوني" مي زند و در داخل خانه ها هم مانند اماكن فساد "قبح همخوابگي حضوري" را از بين مي برد. اين ضد قانون؛ زمينه خودكشي و رگ زني و فرار دختران از خانه ناامن ناپدري را از امروز بيشتر خواهد كرد. اين قانون؛ به خاطر گرفتن "خرجي روزانه" بردگي جنسي را عادي مي كند و بر آمار خودكشي مادران، فرار دختران بي پناه و بر ناهنجاريهاي خانوادگي و جرايم اجتماعي مي افزايد. با اين ضد قانون تهّوع آور و بيمارگونه، ما از اين گنداب كثيفي كه همين حالا در زير پوست جامعه ولايي وجود دارد، به سوي جامعه آلوده تري قدم خواهيم گذاشت. جامعه اي كه ناپدري به جاي دادن هديه به دخترخوانده اش، براي او لوازم آرايش و لباس زير و قرص پيشگيري از حاملگي مي خرد و با او و مادر نگون بختش در يك "تختخواب سه نفره" آميزش جنسي قانوني(!) خواهند كرد. دير نيست روزي كه سيلاب اين قوانين طالباني، به درون خانه همه ايرانيان برسد. يادمان باشد آنها دارند "ايران" را از پايه هايش؛ يعني از درون خانه و خانواده ها "ويران" مي كنند و سكوت؛ تاوان سنگيني دارد. ببخشيد از اين صريح نويسي؛ اما در خانه اگر كس است، يك حرف بس است! [بابك داد

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

پرویز رجبی ، تاریخ‌نگاری در خدمت اسلام


پرویز رَجَبی (۱۳۱8- ۱۳۹۰)، تاریخ‌دان، مترجم و نویسنده و منتقد اجتماعی ایرانی است.
در روستای امامقلی، حدود ۴۰ کیلومتری قوچان، به دنیا آمد. از آنجایی‌که پدرش از فعالان فرقه دمکرات بود بعد از سقوط حکومت پیشه‌وری  به شوروی گریخت و او هم‌راه مادر به قوچان رفت. در سال ۱۳۳۸ به تهران آمد و در بانک صادرات استخدام شد.
در سال ۱۳۴۲ با کمک قاضی خیرخواهی در دادگستری قوچان برای ادامهٔ تحصیل به آلمان رفت. در سال ۱۳۴۹ پس از گرفتن مدرک دکترا از دانشگاه گوتینگن آلمان به ایران بازگشت و به استخدام دانشگاه اصفهان درآمد که بعدها توسط ساواک اخراج شد. پس از اخراج از وزارت علوم و آموزش عالی در سال ۱۳۵۳ سرانجام مرکز تحقیقات ایران‌شناسی را تأسیس کرد!
 بعد از انقلاب این مرکز تعطیل شد و اجازهٔ ورود به دانشگاه را نیز به وی ندادند. تأسیس مهد کودک و رانندگی یکی از سرویس‌های این مهد کودک به مدت ده سال تنها شغلی بود که داشت.
در ۱۳۶۷ مجدداً به آلمان رفتند و به مدت ۶ سال به تحقیق و تدریس در دانش‌گاه‌های دانشگاه ماربورگ و گوتینگن مشغول بود. سرانجام در ۱۳۷۳ به ایران بازگشت و ریاست بخش ایران‌شناسی دایرةالعمارف بزرگ اسلامی را به عهده گرفت.
از آثار تالیفی او در زمینه تاریخ و ایرانشناسی می‌توان به مجموعه‌های تاریخی زیر اشاره کرد:
هزاره‌های گمشده
سده‌های گمشده
جشن‌های ایرانی
تاریخ خط میخی فارسی باستان
او همچنین ده‌ها جلد کتاب درباره تاریخ ایران و ایرانشناسی را به زبان فارسی ترجمه کرده‌است.
در سال ۱۳۷۹ براثر سکته مغزی و فلج شدن نیمی از بدن خانه‌نشین شد اما به کار تحقیق و ترجمه ادامه داد. پرویز رجبی در روز ۲۱ بهن ماه ۹۰ درگذشت. ( ویکی پدیا)

آقای رجبی به اسلام و مسلمین علاقه عجیبی داشت تا آنجا که این علاقه و تعصب گاهی باعث می شد تعاریف و خصوصیاتی را به  مسلمانان و مهاجمان عرب نسبت دهد که خود مسلمانان متعصب نیز هرگز آن ها را نه تنها عنوان نکرده اند بلکه دقیقن به شکل برعکس نقل کرده و می کنند.
به نمونه ای از سخنان این تاریخ نگار ولایی توجه کنید:

-
جامعه اعراب قبل از ورود به ايران در چه وضعيت اجتماعي بود؟
اعراب عربستان خاصيت مردم کويري را داشتند. مردم مکه و مدينه آدم هاي صادقي بودند. کاروان هاي بزرگ با توجه به پاکي اعراب بدون خطر از شامات عبور مي کرد و به بازار مکاره مکه مي رسيد. امروز هم همان وضع است. با توجه به جمعيت دو ميليون نفري آن زمان ايران، جمعيت اعراب مي توانست به 200 تا 300 هزار نفر برسد. آنها غني بودند. يک خليفه بود و بقيه ملت و خانواده ها داخل چادر زندگي مي کردند و درآمد اضافي خود را به بيت المال مي دادند و در جامعه خود بيت المال داشتند و فشاري روي آنها نبود. ايران به هر حال بدتر از آنها بود و متاسفانه سيستم کاستي دست و بال ها را بسته بود و فشار مي آورد.
-آيا سلمان فارسي هم در حمله اعراب نقشي داشت؟
يک يا دو جا نامش در تاريخ آمده و روي همين ها قصه بافته اند و به اينجا رسيده ايم. او در اصل تفکر ايراني را به عربستان برد. همين و بس. ديگر نام و نشان زيادي از او در تاريخ نمي بينيم. ما در زمان ساسانيان بسياري از شاهزاده هايمان در ميان اعراب تربيت مي شدند. اعراب مردماني بودند با فرهنگ خوب و سليم النفس و راستگو (هنوز هم هنگام نماز مغازه هاي خود را باز مي گذارند و مي روند). (مروري بر سقوط ساسانيان و ورود اسلام به ايران-پرویز رجبی)
 
این نظرات آقای رجبی را در مورد اعراب و عربستان آن‌زمان با نظارات زیر مقایسه کنید:

اميرمؤمنان (عليه السلام) درباره وضع اعراب قبل از اسلام مى فرمايد :
از اين رو عرب هاى حجاز ، چون با مردم ديگر مرتبت نبودند به جان يك ديگر مى افتادند و كارى جز قتل و غارت و خونريزى داخلى نداشتند.
« خداى مهربان رهبر بزرگ اسلام را فرستاد تا مردم جهان را از روش هاى غلطى كه در پيش گرفته بودند بر حذر بدارد ، و او را امين فرامين آسمانى خود قرار داد . در آن زمان شما اى مردم عرب ! بدترين دين را داشتيد و در ناهنجارترين سرزمين زندگى مى كرديد ، در بين سنگ هاى سخت و مارهاى گزنده مى خوابيديد و از آب تيره رنگ مى نوشيديد ، غذاى خوب نداشتيد و خون يك ديگر را مى ريختيد ، رابطه خود را با نزديكان مى بريديد و با آنان جنگ مى كرديد ، بت پرستى در ميان شما برپا بود و گناهان و آلودگى ها دست و پاى شما را بسته بود »

گروه زيادى از مردم عربستان هم از راه قمار ، ربا ، دزدى ، غارت ، ستمگرى و از راه هاى نامشروع امرار معاش مى كردند .
« دورژه » مى نويسد :
« اعراب قبل از اسلام ، موقع دستبرد به هر قافله ، چنين تصور مى كردند كه اموالى را كه به غارت مى برند يك قسمت از همان اموالى است كه هنگام تقسيم نعمت هاى دنيا از طرف طبيعت بايد به آنها تعلق مى گرفت . آنان كمين كردن و قافله زدن را با جنگ يكسان مى دانستند و اموالى را كه به زور شمشير غارت مى كردند در نظرشان غنيمت شمرده مى شد ، لخت كردن مسافران ، نزد اعراب بدوى همان قدر مردانگى و افتخار محسوب مى شد كه ما يك شهر را فتح و يا يك ايالت را به تصرف خود درآوريم »(پایگاه اطلاع رسانی حسین انصاریان) .

گوشه ای دیگر از درافشانی های آقای رجبی:
-آيا در کنار اين تفکر با زور شمشير و غارت و کتابسوزان روبه رو نشديم؟
به هر حال در برابر دعوت به اسلام با زور شمشير حتماً اتفاقاتي افتاده است. هر دو طرفش بوده است. يک جا زور، يک جا هم به راحتي پذيرا شده ايم. به هر حال در دوره يي که ايرانيان آشنا به زبان عربي نبودند و عرب هم به زبان فارسي آشنا نبود، ورود عرب ها به ايران بدون توسل به زور امري محال بوده و من معتقدم دعوت به اسلام در دهه ها و سده هاي بعدي به آرامي صورت گرفته و نبايد باور داشت دو قومي که زبان همديگر را نمي فهمند خيلي راحت با هم کنار بيايند. در مورد کتابخانه ها و کتابسوزي با توجه به نظام کاستي و طبقه بندي در مورد تحصيل نبايد اين اتفاق را باور کرد. تازه در کنار آن با توجه به خط پهلوي شکسته 11 حرفي هيچ آثاري نداشتيم و مي گويند کتابخانه و کتابسوزي که فلان کتابخانه 11 روز مي سوخته. (با توجه به جنس کتاب و کاغذ و نهايتاً در آن زمان پوست آتش سريع مي سوزاند و نمي تواند 11 روز بسوزد، امروز با اين همه امکانات اگر کتابخانه يي آتش بگيرد ظرف چند ساعت مي سوزد و نابود مي شود.) به هر حال ما ملتي روايي هستيم و استناد به شنيده ها مي کنيم و هيچ وقت دنبال مدرک و سند نمي رويم. در يک جمع بندي نهايي مي توان گفت اعراب در رفتارهاي نيک و بد خود در مسير حرکت زمان قرار داشتند. اگر سر بريدند و به زور متوسل شدند به اسلام ربطي نداشت. اگر اسلام سختگيرانه عمل کرده باشد، بايد فقه اسلامي و قوانين مرتبط با آن در جاي خود مورد بحث قرار گيرد و سپس داوري شود. (مروري بر سقوط ساسانيان و ورود اسلام به ايران-پرویز رجبی)


واقعن چگونه یک به اصطلاح تاریخ دان به خود اجازه می دهد برای تطهیر و بزرگ نمایی دین خود و برای خوش آمد حکومت دینی این گونه تاریخ را جعل نماید؟! تاریخ دانان بسیاری در مورد رشد علمی و کتاب های علمی که به خط پهلوی در پیش از حمله ی اعراب موجود بوده نوشته اند.آیا می توان همه آنها را کتمان کرد؟
نظرآقای تورج دریایی  در این مورد:

ما اطلاع داریم که در خوارزم اعراب مسلمان کار بسیار عجیبی کردند و دستور به کشتار مغان تعداد زیادی از نجبا و سوزاندن کتابهایشان زدند. با اینکه این واقعه همیشه به عنوان مثال بر آنچه اعراب به سر ایرانیان آورده اند پیش کشیده می شود٬ اما باید به یاد داشت که این واقعه ایی معمول در تاریخ فتوحات اعراب مسلمان در ایران زمین به شمار نمی آید.
از طرف دیگر باید بیاد داشت که ابن ندیم در قرن چهارم هجری فهرست کتاب های بسیاری را به زبان پهلوی که در بغداد موجود بوده را عنوان می کند و همچنین مسعودی در کتاب تنبح الاشراف داستانی درباره خراب شدن کتابخانه یا دیوانی در اصفهان روایت می کند که به دلیل ریزش باران زیاد نابود شده و اینکه برای چند روز بوی تعفن در کنار این مکان برپا بوده است.
همین روایت مسعودی نشانه ای درباره دنیای نوشتاری و کتابت در ایران باستان است. دلیل این بوی تعفن آن است که این متون چرم نوشته بوداند و با خیس شدن٬ چنین بویی در کنار این کتابخانه به پا خواسته است. باید بیاد داشته باشیم که کاغذ (کلمه ای سغدی) در قرن دوم هجری در ایران زمین معمول شد و مدارک بازمانده از دوران ساسانی همه بر چرم و پوست و پارچه است.
اما به غیر از این چرم نوشته ها که اکثرا نامه های اقتصادی است، مدارک دیگری وجود دارد که تفکر علمی در ایران باستان را نمایان می کند. در متون پهلوی ما به روایت هایی بر می خوریم که حاوی این حقیقت است که در دوران ساسان جمع آوری علم و دانش یکی از ارکان و طرح های مهم آن دوره بوده است.
در کتابب پهلوی به نام دینکرد گفته شده است که در قرن سوم میلادی متون علمی در ایران جمع آوری شده:"شاپور شاهنشاه٬ پسر اردشیر نیز فرمان داد (تا) نوشته های غیر دینی را در (رشته های) پزشکی٬ ستاره شناسی٬ حرکت٬ زمان٬ فضا٬ گوهر٬ جهش٬ شدن٬ تباهی٬ دگرگونی٬ منطق و دیگر فنون (دانشها) و مهارت ها که در سراسر هند٬ روم و سایر سرزمین ها پراکنده بودند٬ گرد آوردند و آنها را با اوستا مقابله کنند."
لازم است درباره این بخش از کتاب دینکرد توضیحاتی دهیم. در رشته هایی که غیر دینی حساب می شده اند٬ علم پزشکی نخستین علم عنوان شده است. ما درباره مرکز پزشکی جندی شاپور اطلاعاتی در دست داریم که در دنیای پساباستان یکی از مراکز مهم تحقیقاتی بوده است. به گفته کتاب دینکرد "درمان بیماری از تحقیق پزشکان انجام گرفته است." (علم در ایرانشهر ساسانی)


پرویز رجبی در همان مصاحبه می گوید:
اسلام در آغاز با يک تفکر آسان وارد شد و به مرور زمان دچار گرفتاري و قرائت هاي مختلف شد. شاخ و برگ به آن داده شد. آخر اينقدر پيچيده نيست. من به خدا اعتقاد دارم يا ندارم. چرا به انواع مختلف آن را تفسير مي کنيم. همين مساله در مرور زمان به شکل ديگري درآمد. اعراب در بدو ورود به ايران گرفتار طبقه و کاست نبودند و امت اسلامي بودند و اسلام با شعار پاکي و برادري و برابري وارد شد. به هر حال جنگ بود و در اين مسير مراحلي و عقايدي پيدا شد که به تفسيرهاي مختلف رسيد. (همان منبع)

بعید است آقای رجبی قرآن را نخوانده باشد و نداند که چگونه محمد قبل از حمله به ایران، ایرانیان راکافر  و مجوس خواند و حکم و چگونگی رفتار با کافران هم که به روشنی در قران مشحص شده است پس چرا آقای رجبی سعی دارد اسلام را دین صلح و صفا و ساده ای نشان دهد.

نامه محمد به خسروپرویز
«" بسم الله الرحمن الرحیم " من محمد رسول الله إلی کسری عظیم فارس، سلام علی من اتبع الهدی، وآمن بالله ورسوله، وشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، وأن محمدا عبده ورسوله، وأدعوک بدعایة الله، فإنی أنا رسول الله إلی الناس کافة، لینذر من کان حیا ویحق القول علی الکافرین فأسلم تسلم، فإن أبیت فإن إثم المجوس علیک." »
بنام خداوند بخشنده مهربان.
از محمد، فرستاده خدا، به خسروی بزرگ ایران. درود بر آن کسی که حقیقت را بجوید و هدایت را پیرو باشد و به خداوند و رسولش ایمان آورد و گواهی دهد که جز الله معبودی نیست و شریک ندارد و یگانه است، و گواهی دهد که محمّد بنده و فرستاده اوست. من تو را به سوی خدا می‌خوانم. فرستاده خدا برای همگان هستم تا آنان را بیم دهم و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر از اسلام روی‌گردان شوی، گناه مردم مجوس بر گردن تو است. (ویکی پدیا )

إِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ
پس چون با كسانى كه كفر ورزيده‏اند برخورد كنيد گردنها[يشان] را بزنيد تا چون آنان را [در كشتار] از پاى درآورديد پس [اسيران را] استوار در بند كشيد سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد] تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است [دستور خدا] و اگر خدا مى‏خواست از ايشان انتقام مى‏كشيد ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى [ديگر] بيازمايد و كسانى كه در راه خدا كشته شده‏اند هرگز كارهايشان را ضايع نمى‏كند (

جالب است بدانیم که اکثر تالیفات آقای رجبی در دهه آخر عمر او و در زمان ریاست ایشان بر بخش ایران‌شناسی دایرةالعمارف بزرگ اسلامی منتشر شده اند. تالیفاتی با تیراژ بالا و چاپ های مرغوب و حتی به عنوان منابع درسی در دانشگاه های ایران.
آیا این همه بدون حمایت رژیم جمهوری اسلامی امکان پذیر می بود؟ و آیا حمایت های بی دریغ این چنینی از حکومتی که بیزاری و تنفر خود را از تاریخ ایران همیشه با صدای بلند فریاد زده است از انتشار این گونه کتاب های تاریخی بی دلیل بوده است؟!
این تنها بخشی از یکی از مصاحبه های آقای پرویز رجبی بود. نه تنها در این مصاحبه بلکه در جای جای کتاب های او می توان جعل و دروغ هایی را یافت که گاهی چنان به ظرافت در لابلای حقایق تاریخی استتار شده اند که یافتن آنها بسیار دشوار است. بی دلیل نیست که تالیفات آقای رجبی در این سالها بارها و بارها توسط عناصر شناخته شده تجزیه طلب به عنوان مرجع مورد استفاده قرار می گیرند.
 تاریخ را باید خواند ولی در عین حال باید هنگام خواندن تاریخی که به دستور و حمایت دشمنان مردم نوشته شده است هشیار و آگاه بود!



۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه

نگاهی گذرا به رمان "داستان جاوید " نوشته ی اسماعیل فصیح

"داستان جاوید " بر اساس زندگی واقعی پسری زرتشتی که در دهه ی نخست  قرن بیستم به وقوع می پیونددنگاشته شده. جاویدبرای یافتن پدر و مادر و خواهرش که در سفری کاری به تهران ناپدید شده اند از یزد به همراه عموی پیرش راهی تهران میشود  .اسماعیل فصیح در سفری که به اروپا داشته با جاوید  آشنا شده و شرح رنجهایی که براو رفته را در قالب این داستان به تصویر می کشد.جامعه ی طبقاتی و مذهب زده ی دوران قاجار،فساد اشراف و دربار ،جهل ، فقر ،بیسوادی ، اعتیاد وهم چنین بر خورد وحشیانه ی مردم با غیرمسلمانها حقیقت تلخی از   دوران حکمرانی قجرها بر کشورمان بود که با روی کار آمدن سردارسپه  به پایان رسید.اما زخمهایی که بر پیکر و روان جاوید  فرود آمد هرگز التیام نیافتند.جاوید که در راه سفر به تهران عموی پیرش را از دست میدهد تنها و خسته روانه ی خانه ی شاهزاده ی قجر میشود چون شنیده پدرش که تاجر خشکبار بوده برای معامله  با این فرد  به تهران آمده بود.اما با خبر تکان دهنده ی مرگ پدر و همچنین اسیر شدن مادرو خواهرش  بدست شاهزاده ی  فاسد و بیرحم قجرزندگی برایش شکل تازه ای می گیرد و در ادامه ی داستان   میخوانیم کشته شدن مادرجاوید، به گروگان گرفتن خواهرش برای بیگاری کشیدن از او به مدت هفت سال ازدواج بالیلا یکی از مستخدمها ی خانه ی ارباب و هم چنین صیغه ی سابق ارباب وقاتل خواهر کوچکش ...اخته کردن جاوید به جرم ناکرده ی رابطه با دختر ارباب...و وقایعتکان دهنده یدیگری که سطر به سطر آن احساسی از دردو خشم و اندوه را در دل خواننده بیدار می کند.و در پایان داستان جاوید با وجود رنجهای بی پایان با یاری اهورا مزدا بر دشمنانش چیره میشود...اما دیگر یارای ماندن در سرزمینی که عزیزانش را بیرحمانه از او گرفته را ندارد و از کشور خارج میشود.




۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

دستور خمینی برای ترساندن و تحت فشار قرار دادن غیر مسلمانان

خمینی در کتاب  "تحریر الوسیله" خود اشاره می کند که اهل ذمه را بایدمجبور کرد که لباسی متفاوت از لباس مسلمانان بپوشند. او معتقد بود که آن ها باید از نظر فرم موی سر بامسلمانان متفاوت باشند. او این تفاوترا عاملی برای عزت مسلمانان وخوار کردن اهل کتاب به حساب می آورد. او معتقد بود که این کار از آن روی باید انجام گیرد که اهل کتاب مجبور شوند که از روی رغبت ویا از روی ترس واجبار مسلمان شوند. او در این مورد می نویسد:  مساله 7 - براى حاكم مسلمين سزاوار آن ست كه وقتى بين خود واهل كتاب عقد ذمه مى بندد تمامى آن چه كه مايه رفعت مسلمين و عزت آنان و خوارى اهل كتابست و مسلمانان از آن قيد و شرط سود مى برند را در ضمن عقد شرط كند، اگر شرطى باشد كه باعث مى شود اهل كتاب به اسلام در آيند حال چه از رغبت و چه از ترس آن شرط را در ضمن عقد اشتراط كند كه يكى از آن ها اينست كه محكومشان كند به اينكه از نظر لباس و موى سر و صورت و سوار بر مركب شدن و نام گذارى خود از مسلمانان متمايز كنند (بطوريكه هر ناشناسى فلان فرم لباس يا فلان فرم آرايش موى سر و صورت يا فلان سوارى يا فلان نام و كنیه را در كسى ببيند بفهمد كه آن شخص يا يهودى است يا نصرانى)"

تحریر الوسیله، روح الله خمینی، جلد چهارم، بخش گفتار در شرایط اهل ذمه، مساله شماره 7
http://www.newsecularism.com/Darde-Ahle-Zemme/Yusof-Sharifi-Darde-Ahle-Zemme-Ch7-1.htm

۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

سیرک انتصابات

کسانی که در حکومت ملایی فکر می کنند با شرکت در سیرک انتخاباتی آنها قادر خواهند بود چیزی را به نفع خود و یا جامعه تغییر دهند درست مانند بچه ای  هستند که پشت فرمان اتومبیل نشسته روی پاهای پدرش و دستهاشو رو روی رل گذاشته...پدرش راننده گی می کنه اما او در دنیای کوچک  خودش فکر می کنه راننده ست!!

۱۳۹۲ فروردین ۱۳, سه‌شنبه

منوچهر فرهنگی


منوچهر فرهنگی سال 1304 خورشیدی (1926 م) در کرمان زاده شد. خانواده اش زرتشتی بودند. تا کلاس دهم درس خود را در کرمان خواند و سپس به تهران آمد. پس از گذراندن دوره سربازی در یک شرکت بازرگانی مشغول به کار شد و به سرعت پیشرفت کرد و مدیریت چند شرکت صادراتی را بر دوش گرفت. سپس همراه با برادر خود شرکت وارداتی و صادراتی را بنیان گذاشت.
وی در سال 1339 خورشیدی زمینی را در کنار ساحل مازندران خریداری کرد و با ساخت و ساز آن دومین فعالیت خود که ساخت دهکده ساحلی در بندر انزلی و مجموعه توریستی بود را آغاز کرد که پیش از انقلاب اسلامی صورت پذیرفت کوشش فراوان داشت.
در همین زمان وی دومین فعالیت مشترک اش را با برادرش آغاز نمود و اقدام به راه اندازی کارخانه داروسازی آترا نمود که بعدها تبدیل به یکی از بزرگترین کارخانه های ایران شد.
تا سال 1359 بیش از 350 ویلا و 70 آپارتمان آماده و در حال ساخت در دهکده ساحلی به فروش رفت.  روانشاد فرهنگی در سال 1359 از ایران خارج شد تا همراه با دو برادر دیگر خود اردشیر و مهربان کارهای نیکویش را دور از مرزهای ایران ادامه دهد.
پس از انقلاب وی به همراه جمعی از دبیران مدرسه ی «ایران زمین» اقدام به پایه گذاری مدرسه بین المللی اسپانیا نمود که در آن بیش از 100 دانش آموز از ایران و دیگر کشورها به تحصیل مشغول شدند. در سال 1363 مدرسه ای را به شمار 40 دانش آموز و 14 کارمند در مدرسه جدید در «لامورآلیجا» مادرید بنیان گذاشت، امروز حدود 700 دانش آموز و 130 خدمه در این مدرسه مشغول به تحصیل و کار هستند و دانش آموختگانی برجسته در آن حضور دارند و هر سال آمار بالایی از ورود به دانشگاهها را داراست.
در این دانشگاه بسیاری از اساتید برجسته هازمان (جامعه) زرتشتی همچون پروفسور فرهنگ مهر سال ها به تدریس اشتغال داشتند.
این مؤسسه یکی از نخستین مدارس در جهان است که با برنامه های پیشرفته و علمی خود تبدیل به یک مدرسه ی بین المللی در کشور شد. مجموعه ای موفق و شاد شامل بیش از 50 ملیت گوناگون.
منوچهر فرهنگی در سال 1386 از سوی انجمن مدارس بین المللی اروپا مورد تقدیر و تشویق قرار گرفت.   وی منشا بسیاری از خدمات و کمک های نیک به هازمان زرتشتی بود که از آن جمله می توان به پیشکش چند صد جلد کتاب و چندین دستگاه کامپیوتر به دبیرستان فیروزبهرام، کمک مالی در سال های گوناگون به کمیسیون مددکاری کانون به کانون دانشجویان زرتشتی، کمک مالی به انجمن های زرتشتی نشین ساکن یزد، تامین هزینه مالی چاپ چندین کتاب در داخل و خارج از کشور، کمک و ارسال مقدار زیادی کتاب به کتابخانه انجمن زرتشتیان تهران و دانشگاه زبان شناسی تاجیکستان و ... را می توان نام برد.او       به عنوان یک مرد فرهنگی به سبب بخشش های خود در کمک رسانی به ایرانیان خارج از ایران، بکارگیری حس مردم دوستی و کمک به نیازمندان و دوستان، با ایده های مستمر خود در پشتیبانی از تحصیلات بین المللی و علاقه مشتاقانه خود در نگهداری از فرهنگ ایران باستان شناخته شده بود.
منوچهر فرهنگی یکی از شاخص ترین چهره های جامعه زرتشتیان خارج از کشور بود که در یاری رسانی به همکیشان زرتشتی خود از هیچ کوششی فروگذاری نمی کرد.
وی واپسین نشست کاری خود را چهارشنبه 20 اسفند 1386 یک هفته پیش از حادثه مدیریت کرد.
با وجودی که منوچهر فرهنگی زندگی سراسر از فراز و نشیبی را گذراند و سی سال از سرزمین مادری خود دور بود اما همیشه لبخند به لب، لطیفه گویان و در صورت نیاز هدیه ای به همراه داشت.  منوچهر فرهنگی   روز ۱۹ مارچ  ۲۰۰۸  ،یک روز پیش از جشن نوروز، در حومه شهر مادرید «مولارخا» در اسپانیا توسط عوامل جمهوری اسلامی تروز شد .زمان این ترور بگونه ای نمادین یعنی حساب شده، درست یک روز پیش از جشن نوروز، انجام گرفت. چون ملایان جنایتکار میدانستند که او چه اندازه به سنت های ایرانی دلبسته است و برای زنده نگاه داشتن آنها میکوشید. همانگونه که چندین  سال پیش از او هموند دیگر ما زنده یاد دکتر کورش آریا منش درست شب آشورا ترور شد. چون باز ملایان میدانستند که او از نخستین کسانی است که قهرمانانه و با دلاوری افسانه ای آغاز به شکستن تابوهای فرهنگ استعماری عرب یعنی اسلام کرده بود.   
یادش  گرامی و ماندگار
منوچهر فرهنگی پاک جان به نزدیک نوروز رفت از جهان
به دست زنی بد کُنش کشته شد به خون پیکر پاکش آغشته شد
ز ژرفای جان بود اهوراپرست دل و جان به مزدا و ایران به بست
ورا مام در شهر کرمان بزاد پدر نام او را منوچهر داد
منوچهر در شهر خود درس خواند پس از آن دگر او به کرمان نماند
به تهران بیامد پی کسب و کار از او پشتکاری بگشت آشکار
چو او بود آزاده ای با خرد از آغاز شد گرم داد و ستد
منوچهر با دو برادر که داشت به کار تجارت زمان ها گذاشت
به توزیع دارو بپرداختند ز خود مرد کارآفرین ساختند
پس از چند سالی به گیلان برفت پی ساختن، با دل و جان برفت
بنا کرد او «دهکده ساحلی» ز جان و ز دل، نِی ز آب و گِلی
پس از انقلاب آن دهشمند مرد از ایران سفر سوی مادرید کرد
«فرانک» نکو همسرش با دو پور ورا همرهی کرد با عشق و شور
در آن جایگه چون فرود آمدند سکونت گزیدند و ساکن شدند
به تدبیر آن بخرد نیک رای به مادرید کرد او مدارس به پای
که از بهترین ها در آن شهر بود همه دوستان کار او را ستود
منوچهر فرهنگیِ نیک خوی به آن کار فرهنگی آورد روی
بسی سال با نیکی و مهر و داد بپا داشت در مادرید آن نهاد
ستاینده ی کیش زرتشت بود در این راه همواره کوشش نمود
پی سرفرازی ایران و دین به هر کار بود بت نیکی گزین
به گاتهای زرتشت دل بسته بود ز نادانی و جهل دل خسته بود
بدان سان که در هر کجای جهان شد این کار ارزنده اش، آرمان
گروهی بر آنند کان راد کیش در این راه بگذشت از جان خویش
کنون درگذشتِ منوچهر را منوچهر آگاه و پر مهر را
به «رامین» و «رامش» به بانوی او به فامیل و یاران نیکوی او
ز ما باد همدردی بی کران روانش به مینو جهان شادمان
بیامرزدش داور کردگار که عمری به شایستگی کرد کار

 توران شهریاری (بهرامی)
گرد آوردی: