۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

خود خواه


با چشم  ها
 و
 گوش هایی  بسته
سر در گریبان
و
دست های باز

فریاد میزنم :
مرا بپذیرید دوستان
مرا دوست بدارید
هر آنچه خواهم
آن کنید
هر آنچه گویم بشنوید
نظاره گرم باشید!

مرا دوست بدارید

دوست

من عشق میخواهم
و
دودست مهربان قدرتمند که -

دستانم را رها نکند...

کمی آنطرف تر، 
در کنار من

دیوار به دیوار تنم
نفس در نفسم
کسی با چشم ها و دهانی بسته

 سر در گریبان
 و 
دست های باز
نشسته...

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

موضع موسوی در مورد کشتار زندانیان سیاسی ، مرز بین دروغ و بی کفایتی است


همزمان با روزهایی که یادآور آغاز یکی از بزرگترین نسل کشی تاریخ از سوی جمهوری اسلامی است که طی ان از سال 60 تا 67 هزاران نفر از زندانیان سیاسی در ایران درحالی که مشغول گذراندن دوران محکومیت خود بودند، با رای یک "هیات ۳ نفره" دوباره محاکمه و اعدام شدند ، بار دیگر شاهد دو رویی و ملاحظه کاری بخشی از اصلاح طلبان امروز و زندانبانان آن روز هستیم که سعی دارند با بازی کلمات بار مسئولیت آن همه جنایت را از دوش خود برداشته و با ندای " کی بود کی بود من نبودم " افکار عمومی را بار دیگر به بیراهه هدایت کنند.

اردشیر امیر ارجمند، مشاور ارشد میرحسین موسوی و سخنگوی شورای هماهنگی راهسبزامید که به دلیل ماهیت مخفی اعضای آن معلوم نیست  اسم مستعار کدام گروه وحزب وسازمان درون حاکمیت است و به قول دوست نکته بینی در مقاله ای که اخیرا خواندم " چند تا محمدرضا مدحی ممکن است از درونش بیرون بیاید" ،از بی خبری موسوی نخست وزیر وقت ایران از اعدام های سیاسی سال ۱۳۶۷ خبر داده و خواهان "پاسخ قانع کننده تر" او در این باره شده است.

نکته قابل تامل و سوال بزرگ در موضوع اطلاع و یا عدم اطلاع میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر و رییس دولت وقت اینست که با وجود تایید تلویحی چنین فاجعه ای  ، وی از این جنایت که در زمان رهبری خمینی که همواره از آن به عنوان " دوران طلایی امام از آن یاد می کند"  رخ داده، هیچ انتقادی نکرده و همیشه خود را برای ذکر جزییات آن دارای معذوراتی دانسته که خود در پس پرده ابهام و جای سوال بسیار دارد .

اما سوال اینجاست که آیا معذورات مورد نظر آقای موسوی ، در پرهیز از معرفی دستهای آلوده به خون کسانی  که امروزه بر مسند ولایت و ریاست دهها نهاد حکومتی مدعی نمایندگی خدا و پیغمبر نشسته و یا منتقدانی دروغین از جنس خود وی نیست که این همه برای کسب بخشی از قدرت از دست رفته خود سر و دست می شکنند؟

اردشیر امیر ارجمند در سخنان خود گفته است : " آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزیر بوده و عضو قوه قضائیه نبوده است. بنا به گفته خودش بی خبر بوده و حتی تقاضای تشکیل هیات تحقیق داده بود " اما آیا این توجیه گر نزدیک به نیم قرن سکوت در این مورد خواهد بود ، از طرفی مگر ایشان قائله ای به نام حذف قائم مقام رهبری را از صحنه سیاسی ایران آنروز فراموش کرده اند که سعی دارند با بهانه های آبکی از زیر چنین مسئولیت بزرگی شانه خالی کنند؟
سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید در ادامه چنین عنوان کرده که : آقای موسوی "ظاهرا" در پی با خبر شدن از اعدام های دسته جمعی استعفا داده است.در اینجا می خواهم نظر خوانندگان را به فراز هایی از متن استعفای آنروز وی جلب کنم:



با توجه به جهت‌گیری روشن مجلس در امور مختلف و اطلاعاتی که از داخل مجلس محترم در دست است، احتمالاً بین 5 تا 8 وزیر از افراد معرفی شده رأی لازم را برای ادامه مسئولیت به دست نخواهند آورد و معنای این شرایط آن است که دولت در وضعیت کنونی کشور در تعدادی از وزارتخانه‌های حساس برای مدت نامعلومی وزیر نداشته باشد.

2-با توجه به جمیع جهات ذکر شده و نیز مشکلات انتخاب وزرا، با عنایت به عدم تفاهم فی مابین که در انتخاب هر فردی بروز می‌نماید (که حتی در مواردی انتخاب یک وزیر به بیش از یک‌سال انجامیده است) و از آنجا که اینجانب اصالت در اختلافاتی که بین 3 مرجع ریاست جمهوری، نخست‌وزیر و مجلس پیش می‌آید، براساس روح قانون اساسی و نیز صلاح کشور متمایل به مجلس منبعث از آرای ملت می‌دانم و معتقدم که در چنین مواقعی مصالح مملکت ایجاب می‌نماید رئیس‌جمهوری و نخست‌وزیر بدان تمکین نمایند، بدینوسیله براساس اصل 135 قانون اساسی استعفای خود را تقدیم می‌نمایم.

امید است این استعفا شرایط لازم را برای دولتی که نخست‌وزیر آن بتواند با استفاده از رهنمودهای مقام معظم ولایت فقیه و نیز با استفاده از تمام اختیارات آمده در اصل 124 قانون اساسی (از جمله بخش‌های تردیدناپذیر آن نظارت بر کار وزیران، هماهنگ ساختن تصمیمات دولت در همه‌ی زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاست داخلی و خارجی و نیز تعیین برنامه و خط مشی دولت است) با اقتدار عمل نماید- فراهم سازد.

الف- اگر دولت خدمتگزار در طول سالیان دشوار و سراسر جنگ و جهاد گذشته توانسته باشد با توفیقات الهی خدماتی مورد رضایت مردم مؤمن و آزاده کشورمان انجام دهد، به یقین جز در سایه حمایت‌های همه جانبه رهبر کریم و عظیم‌الشأن انقلاب و مردم ایثارگر و شهیدپرورمان نبوده است.

معجزه دفاع مقدس به ایستادگی و مقاومت 8 سال گذشته از آن امام و امت بزرگوار است و اگر دولت توانسته باشد، در این سالیان تنها لیاقت عنوان خدمتگزار محرومان را برای خود حفظ کند، بزرگترین افتخاز را کسب کرده است و با این وصف، اینجانب خود را در مقابل امام امت و امت بزرگوار امام خجل می‌یابم.

شکی نیست که از بین قسم حضرت عباس اقای موسوی و دم خروسی که در یکی از شماره های شهریور ماه روزنامه جمهوری اسلامی در سال 67 منتشر شده و بخشی از ان را در بالا می بینید می شود یکی را باور کرد !

و نکته نهایی اینکه به فرض محال اگر میر حسین موسوی را منتقد سر سخت این جنایت در مقطع زمانی امروز هم بدانیم باز ذکر چند نکته در این باب ضرورت دارد : اول اینکه عدم افشای آمران و عاملان این جنایت علیه بشریت خود خطای بزرگی است که صاحب ان به هیج وجه شایسته رهبری مردم نبوده و نیست ، دوما بی اطلاعی وی از این اقدام به تنهایی دلیلی بزرگ بر بی کفایتی وی و ارادت بی کم و کاست وی به رهبری در زمان خمینی نشان از نقش ابزاری وی در دست حکومت اسلامی بوده که خود برای توجیه عمل عذر بدتر از گناه است و در نهایت اینکه اگر چشمهایمان را باز کنیم و کمی به تاریخ 30 سال گذشته دقیق شویم ، همانگونه که به روشنی در متن استعفای ایشان نیز روشن است ، جنگ امروز وی برای کسب قدرت و مخالفت با خامنه ای ادامه همان جنگ قدیمی بین رییس جمهور و نخست وزیر است که همیشه یک هدف را دنبال می کرده و آن احاطه بر تمام یا بخش قابل توجهی از قدرت در حکومت است ، یعنی همان جنگی که هزار و چهارصدو اندی سال پیش بین پسر عموها در جریان بوده و ما هنوز سینه آنرا می زنیم و امیدوارم اینبار با آگاهی مردم دیگر ما عزادار مجلس جنگ دو پسر عمو از "خامنه ی تبریز " نباشیم تا مجبور شویم یک مقطع هزار ساله دیگر را در مظلومیت یکی از این دو بر سر وسینه بکوبیم !!
بر گرفته ازhttp://parsdailynews.com/85227.htm


۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه

ضرورت تشکیل ائتلافی وسیع با مردان مجرم برای مبارزه با خشونت علیه زنان


 در حالی که در سایه مبارزات جنبش های جهانی زنان، طی دهه های اخیر بسیاری کشورها در چارچوب قراردادها و کنوانسیون های بین المللی، (موظف) به قانونگزاری در زمینه مبارزه با خشونت علیه زنان گشته اند، در ایران روندی معکوس در جریان است.
قوانین و مصوبات نهادهای دولتی و نیمه دولتی در ایران سعی در ریشه دارتر کردن خشونت در جامعه به ویژه علیه زنان دارند. اگر روند عمومی در سطح جهان تقبیح و تنبیه خشونت علیه زنان است، در ایران چنین خشونتی، تشجیع وتشویق می گردد.
از همین روست که یکی از دغدغه های فعالین جنبش زنان ایران، مبارزه علیه خشونت آشکار و عیانی است که با پشتوانه قانونی علیه زنان اعمال می گردد. با این وجود جنبش زنان هنوز فاقد استراتژی مشخص برای مبارزه با خشونت علیه زنان است.
گرچه می توان دلایل متعددی در توضیح علل عدم اعتماد به نفس جنبش زنان ایران ارائه داد، اما باید پذیرفت که جنبش زنان ایران فاقد استراتژی در برخورد به این معضل است.
دغدغه های (فعالین ) جنبش زنان غالبا به افشاگری علیه خشونت علیه زنان، آن هم غالبا در چارچوب خانه ختم می گردد، از ذکر جنبه های دولتی خشونت به دلیل حساسیت موضوع و به منظور کاهش حساسیت رژیم خودداری می گردد و در مواردی مبارزه با خشونت علیه زنان گاه حتی به فراخوان های بی هدف و بی موردی برای نبردی تن به تن بین زن و مرد در چارچوب خانواده نیز تقلیل می یابد.
خوش سعادتی جنبش زنان ایران در این بوده و هست که اگر خود (هنوز) فاقد استراتژی مشخص است، اما قادر است از تجارب سایر جنبش ها بهره جوید و فرمول مناسب و درخوری برای حل معادلات پیچیده اجتماعی جامعه ایران کشف کند.
طی یک دهه گذشته، جنبش های توده ای زنان در کشورهای جنگ زده اروپای شرقی و در آفریقا با وضعیت اضطراری روبرو شدند که دست یابی به استراتژی عاجل برای برخورد به خشونت علیه زنان را به امری مبرم تبدیل کرده بود. شدت و شتاب پیشرفت های آنها و تابوهایی که در این مسیر شکسته شد، همگی دارای درس های ارزشمندی اند که قطعا جنبه هایی از آن می تواند الهام بخش فعالین زن در ایران باشد.
 نمونه کنگو: تراژدی انسانی و تابو شکنی جنبش زنان
 آموزش و مشارکت سربازان تجاوزگر در مبارزه با خشونت و تجاوز علیه زنان
خشونتی که علیه زنان در جنگ 7 ساله در کنگو اعمال شد، حد و مرزی نمی شناسد. ابعاد خشونت در جریان جنگ بین قبایل آنقدر وسیع و آنچنان شنیع بود که تصور عمق فاجعه ای که بر مردم و به ویژه بر زنان رفته است، در وهله اول باورنکردنی به نظر می رسد. به همان اندازه نیز شجاعت و خلاقیت جنبش زنان این کشور در مقابله با فاجعه انسانی که با آن روبرو بودند، باور نکردنی و ستودنی است.
در جنگ داخلی که از سال 1994 بین قبایل "هوتو" و "توتسی" به راه افتاد، عملا هفت کشور آفریقایی به نحوی درگیر شدند. از همین رو خشونتی که اعمال شد تنها به مرزهای کنگو محدود نگردید، بلکه به کشورهای دیگری از جمله روآندا، بروندی و اوگاندا نیز کشیده شد.
در جریان این جنگ که 3.5 میلیون نفر کشته شدند، هشتاد هزار زن مورد تجاوز جنسی قرار گرفتند. آنهم نه یک بار، بلکه بسیاری چندین بار از سوی سربازان و نیروهای وابسته به قبایل و گروه های درگیر مورد تجاوز و ضرب و شتم فیزیکی قرار گرفتند.
پس از پایان جنگ در هر خانه ای فردی بود که یا مورد تجاوز قرار گرفته بود و یا خود به زنی تجاوز کرده بود. کنگو پس از جنگ 7 ساله تنها با هشتاد هزار زنی که مورد تجاوز قرار گرفته بودند، مواجه نبود، بلکه با صدها هزار سرباز و نیروی شورشی مواجه بود که به فرمان فرماندهانشان در هر ده و شهری و پس از فتح هر سنگری، به زن و بچه، پیر و جوان تجاوز کرده بودند. کنگو و فعالین جنبش زنان با یک تراژدی انسانی مواجه بودند که در یک سوی آن متهمین و در سوی دیگر آن قربانیان قرار داشتند. معضلی که راه حلی عاجل و سنجیده می طلبید.
جنبش زنان در کنگو به واسطه وسعت درد و رنجی که بر زنان می رفت، خصلتی توده ای یافت. فعالین جنبش زنان تافته جدابافته ای نبودند. رهبران و فعالین جنبش زنان نیز خود از قربانیان این جنگ بودند و لذا در مبارزه مستقیما ذینفع بودند.
تقدم و تاخری مجاز نبود. همزمان با رسیدگی به زخم های روحی و جسمی زنان، پروژه آموزش و تربیت و اصلاح مردان متجاوز در دستور کار قرار گرفت. جنبش زنان در کنگو تابوشکنی کرد. مردان و سربازان متجاوز را آموزش داد و با خود همراه کرد.
فعالین زن زمانی که به روستاها می رفتند تا زنان را به بازگویی دردی که بر آنها رفته وادارند، با خود فرمانده و یا سربازی را نیز می بردند که از کرده خود بگوید. از پشیمانی اش و از تلاش اش برای از بین بردن عللی که او را وادار به چنین جنایاتی کرده، می گفت و سربازان سابق خود را فرامی خواند تا با گذشته و کردار خود برخورد کنند.
فیلم مستندی که دو کارگردان زن جوان هلندی از پروسه آشتی ملی در مبارزه با خشونت علیه زنان تهیه کرده اند، نشان می دهد که زنانی که خود مورد تجاوز قرار گرفته بودند، در پی انتقام بر نیامدند بلکه برای جلوگیری از تکرار این فجایع و برای اعاده حیثیت از شرف انسانی با مردان تجاوزگر روبرو شدند و آمادگی نشان دادند که آنها را ببخشند تا بتوانند زخم های خود را نیز التیام دهند.
در صحنه ای از فیلم، یک زن جوان روستایی گریه کنان و آهسته به سربازی که به وی تجاوز کرده می گوید که از دست دادن بکارت اش در نتیجه تجاوز باعث شده که کسی با وی ازدواج نکند و به همین خاطر سربار پدر و مادرش شده است. سرباز می پرسد برای اشتباهی که مرتکب شده چه باید بکند که این زن او را ببخشد؟ زن مدتی فکر می کند و در جواب می گوید: اگر گوسفندی به من بدهی از خشم و عصبانیت پدرم کم می شود ودیگر احساس سرباری و ستم نمی کنم. در صحنه ای دیگر، مرد گوسفندی را که تنها دارایی اش بوده، بهزن می دهد. زن تشکر کنان می گوید: "هنوز از کارت نارحت ام، اما می بخشم ات."
فعالین زن این فیلم مستند را که در برگیرنده صحنه های متعددی از برخورد و رودررویی بین مجرمین و قربانیان است، در روستاها و محلات بی آب و برق و با استفاده از سینماهای سیار به نمایش می گذارند.
فعالین زنان از ارتش و نظامیان می خواهند که در کلاس های آموزشی و گفتگو شرکت کنند ودر چشمان زنانی که مورد تجاوز واقع شده اند، نگاه کنند و طلب بخشش نمایند. از مقامات طلب می کنند که برنامه های آموزشی ویژه ای برای سربازان بگنجانند. این زنان در مجامع بین المللی، سازمان ها و نهادهای ذیربط را تحت فشار قرار می دهند و می گویند که نه تنها در جنگ ها که در پروسه دستیابی به صلح نیز باید با خشونت علیه زنان مبارزه شود.
نمونه کنگو که نشاندهنده شجاعت و ابتکار خارق العاده جنبش توده ای زنان این کشور است، نشانگر این واقعیت نیز هست که تا آحاد جامعه و به ویژه مجرمین سهمی در مبارزه با خشونت علیه زنان نیابند، امیدی به رفع یا محو خشونت نمی تواند در میان باشد. این نمونه همچنین نشان می دهد که جنبش زنان می داند که چه خواست و مطالبه ای دارد. هم در سطح محلی، هم در عرصه ملی و هم در عرصه بین المللی.
نمونه اروپای شرقی: هنر ایجاد ائتلاف ملی ضد خشونت
جنبش زنان کارگردانی زبده که به هر نیروی بالقوه ای نقشی می دهد
یکی از جنبه های نامرئی و ناگفته و ناشناخته فروپاشی بلوک شرق، افزایش خشونت علیه زنان به ویژه در چارچوب خانواده است. زنان در این کشورها تنها درجریان جنگ های داخلی مورد آزار و اذیت و خشونت قرار نگرفتند، بلکه پس از تجزیه این کشورها نیز خشونت علیه زنان در زندگی روزمره مردم این کشورها جایگاه ثابتی یافت.
 فروپاشی کشورهای وابسته به بلوک شرق، گرچه با استقبال شهروندان (جوان) مواجه شد، اما به زودی واقعیات جدیدی سرباز کردند: بیکاری، فقر فزاینده و فقدان چشم اندازی برای آینده به یاس و ناامیدی منجر شد. عواقب این ناملایمات اقتصادی و اجتماعی در چارچوب خانواده تبلور ملموس تری یافتند. آمار افزایش الکل وسیگار همزمان با افزایش آمار خشونت علیه زنان در چارچوب خانواده بود.
علاوه بر این روز به روز بر تعداد باندهای قاچاقی که به دنبال شکار و خرید ارزان دختران و زنان جوان برای فروش آنها در بازارهای تن فروشان در غرب اروپا بودند؛ اضافه می شد. این خرید و فروش ها هم در کشور مبدا و هم در کشور مقصد توام با خشونت های فیریکی فراوانی بود. زنجیره ای ازعوامل پلیس و قاچاقچی و دلالان دست در دست هم داده بودند تا بدن های زنان جوان، زیبارو و تحصلیکرده اما بیکار این کشورها را پشت ویترین های نورانی سکس قرار دهند.
طی سال های 2000 تا 2005 همکاری تنگاتنگ با سازمان ها و گروه های زنان در کشورهای مختلف اروپای شرقی موجب آشنایی با روش و متد سازمان های زنان در کرواسی، صربستان، بوسنی هرزگوین، مقدونیه و مونته نگرو در برخورد با جنبه های متعدد خشونت در جامعه و در چارچوب خانواده شد.
فعالین زن در این کشورها که دارای تحصیلات عالیه و تجربه شغلی غنی بودند، خود کارگردان اصلی مبارزه با خشونت شدند که به جستجوی هر نیروی بالقوه ای می پرداختند که بتواند این مبارزه را موثرتر و همه گیرتر کند. 
روزنامه نگاران را با خبر می کردند و در جریان نمونه های مختلف خشونت می گذاشتند و تلاش می کردند موضوع رسانه ای شود. به آموزش پلیس می پرداختند تا مامورینی که به دعاوی خانوادگی رسیدگی می کنند، بتوانند موارد خشونت را تشخیص دهند و گزارش کنند. به رایزنی دست می زدند و با ارائه پیش نویس طرح های قانونی از سیاستمداران محلی، ملی و بین المللی می خواستند قوانینی وضع کنند تا خشونت علیه زنان را ممنوع کند. در عین حال که خواهان مجازات مجرم بودند، به حقوق انسانی نیز توجه نشان می دادند، وکلایی را دعوت به همکاری می کردند تا مردانی که دادگاهی می شوند، از امداد حقوقی محروم نگردند.روانشناسان را متقاعد می کردند تا ساعاتی در هفته به طور رایگان به کار در محلات و رسیدگی به مشکلات مردانی که دست به خشونت می زدند، بپردازند. با معلمین و آموزگاران تماس می گرفتند، جزوات آموزشی تهیه شده توسط کارشناسان را در میان آنها توزیع می کردند تا توانمندی شان را برای تشخیص سریع نمونه های خشونت در خانواده های دانش آموزان را بالا ببرند. با اتحادیه ها وارد مذاکره می شدند تا در محیط کار آموزش های لازم برای جلوگیری از خشونت در خانواده داده شود.
نمونه اروپای شرقی نشانگر درجه بالایی از آگاهی سیاسی و مشارکت فعال جنبش زنان در جامعه است. جنبشی که با احاطه به خواست ها و مطالبات و تجارب و با تکیه بر تخصص خود، کارگردانی تحولات وسیع در جامعه را به عهده می گیرد و برای جلب مشارکت هر پتانسیل بالقوه ای برنامه ریزی و حرکت می رود.
نمونه ایران
برنامه و روش جنبش زنان ایران هر چه که باشد باید بتواند مبارزه ای موثر علیه خشونت علیه زنان را سازمان دهد تا با انجام سلسله تحولات سیستماتیک، وسیع، هدفمند، آگاهانه و همه جانبه ائتلافی وسیع و ملی به وجود آورد.
باید از منزه طلبی و زنانه – مردانه کردن مبارزه علیه خشونت بپرهیزد. در نظر داشته باشد که مبارزه علیه خشونت علیه زنان نیازمند آموزش و تربیت نسلی از مردان و به ویژه مردانی است که خود در اعمال خشونت سهیم بوده اند. جامعه ایران با لشگری از بسیجی و مامورین امر به معروف و نهی از منکر و انواع و اقسام گشت های سرکوب روبروست. لشگری که قطعا در مقاطعی با چوب و باتوم هم بر سر و گردن زنان زده اند. با این لشگر عظیم چه باید کرد؟ کدام نیروها و اقشار مستعد یاری رساندن و تقویت صف مبارزه با خشونت علیه زنان اند؟ با کدام شاخص ها می توان میزان اعتقاد و تعهد احزاب، سازمانها و رهبران سیاسی را در برخورد به خشونت علیه زنان سنجید؟ هزینه مالی این اقدامات مشخص و عملی را کدام نهاد باید بپردازد؟
اما قبل از پاسخ به سوالات فوق، جنبش زنان ایران در وهله اول باید به ضرورت تشکیل ایجاد ائتلافی ملی و وسیع برای مبارزه با خشونت علیه زنان خو بگیرد. ائتلافی که یک ستون آن را مجرمین (سابق) مرد تشکیل خواهند داد. پس از شکستن این تابو، جنبش زنان ایران قطعا خواهد توانست راه حل های عملی ارائه دهد و برای هر پتاسیل بالقوه ای جایگاه و سهمی در این مبارزه تعیین کند. جنبش زنان در این مبارزه طولانی نمی تواند تنها باشد و تنها هم نیست. اما باید درصدد کارگردانی این مبارزه برآید.

۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

اصلاح طلبان چه کسانی هستند؟

اصلاح طلبان چه کسانی هستند؟
اصلاح طلبان کنونی  معماران و طراحان پیشین سیاه چال  مخوفی به نام  جمهوری اسلامی هستند .سیاه چالی که هر خشتش با تن رنجور و شکنجه شده ی فرزندان پاک و آزادیخواه ایران زمین ساخته شده .و شاهدین این جنایات مردمان پاک سرشت و رنج کشیده ای هستندکه  با چشم خودنه تنها  مرگ عزیزان بلکه دربند شدن و محو  همه ی آمال و آرزوهایشان بوده اند ،و با تمام وجود آنرا لمس کرده اند..اما این عالیجنابان مهندسین اولیه ی این ساختمان اهریمنی حال خود اسیردام خود شده اند و در یکی از بندهای سیاه چال،  اسیرفرزندان نا خلف خودشان  هستند..همان ضرب المثل معروف چاه کن ته چاه گرفتار آید..این چاه کنان فریب کار حال  که دست خود را در اداره ی امور کوتاه می بینند دوباره به فریب متوسل شده و ردای نخ نمای  رهبانیت را  بر تن کرده و ماسک لبخند بر چهره و از گل و بلبل و بخشش داد سخن می گویندتا از قدرت مردم فراموش شده برای کنترل فرزندان غاصبشان استفاده کنند!نمی دانم روی پیشانی ملت چه نوشته شده که این عالیجنابان فکر می کنند باز هم می توانند از همین روش برای به پیش بردن اسب مراد شان استفاده کنند؟اما چیزی که نمی توان منکر آن شد این است که در هر حال مردم غیر خودی هستند و هر زمان که اقتضا کند دوباره با فرزندان نا خلف خود  یکی می شوند برای سرکوب ملتی که با مهربانی  و ایثار به آنها سواری دادند...
نتیجه ی اعتماد دوباره به اصلاح طلب یعنی  از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردن

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

شروعی دوباره


در انتهای پایانی دیگر


              شروعی دوباره ،

در کمین ماست


میخواهی شکار باشی   ؟       
   

              یا خود شکارچی شوی؟


تو اسیر لحظه ها هستی؟


                یا لحضه ها اسیر تو   ؟