۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه

نگاهی گذرا به رمان "داستان جاوید " نوشته ی اسماعیل فصیح

"داستان جاوید " بر اساس زندگی واقعی پسری زرتشتی که در دهه ی نخست  قرن بیستم به وقوع می پیونددنگاشته شده. جاویدبرای یافتن پدر و مادر و خواهرش که در سفری کاری به تهران ناپدید شده اند از یزد به همراه عموی پیرش راهی تهران میشود  .اسماعیل فصیح در سفری که به اروپا داشته با جاوید  آشنا شده و شرح رنجهایی که براو رفته را در قالب این داستان به تصویر می کشد.جامعه ی طبقاتی و مذهب زده ی دوران قاجار،فساد اشراف و دربار ،جهل ، فقر ،بیسوادی ، اعتیاد وهم چنین بر خورد وحشیانه ی مردم با غیرمسلمانها حقیقت تلخی از   دوران حکمرانی قجرها بر کشورمان بود که با روی کار آمدن سردارسپه  به پایان رسید.اما زخمهایی که بر پیکر و روان جاوید  فرود آمد هرگز التیام نیافتند.جاوید که در راه سفر به تهران عموی پیرش را از دست میدهد تنها و خسته روانه ی خانه ی شاهزاده ی قجر میشود چون شنیده پدرش که تاجر خشکبار بوده برای معامله  با این فرد  به تهران آمده بود.اما با خبر تکان دهنده ی مرگ پدر و همچنین اسیر شدن مادرو خواهرش  بدست شاهزاده ی  فاسد و بیرحم قجرزندگی برایش شکل تازه ای می گیرد و در ادامه ی داستان   میخوانیم کشته شدن مادرجاوید، به گروگان گرفتن خواهرش برای بیگاری کشیدن از او به مدت هفت سال ازدواج بالیلا یکی از مستخدمها ی خانه ی ارباب و هم چنین صیغه ی سابق ارباب وقاتل خواهر کوچکش ...اخته کردن جاوید به جرم ناکرده ی رابطه با دختر ارباب...و وقایعتکان دهنده یدیگری که سطر به سطر آن احساسی از دردو خشم و اندوه را در دل خواننده بیدار می کند.و در پایان داستان جاوید با وجود رنجهای بی پایان با یاری اهورا مزدا بر دشمنانش چیره میشود...اما دیگر یارای ماندن در سرزمینی که عزیزانش را بیرحمانه از او گرفته را ندارد و از کشور خارج میشود.




۲ نظر:

ناشناس گفت...

I first read this book when I was 14 years old and it had a profound effect on me: a combination of sorrow and rate at the injusticesnand brutalities towards an innocent zorastarian family, and specifically Javeed, thevhero: a 13 year old so pure and mature and just. I have read the book several times over the next 2 decades, andvadmirevthe author's prose each time. Mr Faseeh statescthat this was actrue story, and I have always wondered what happened to Javeed..

ناشناس گفت...

این داستان ،داستان همین ملت امروز ماست ،این داستان خود ماست ،خواهر و مادر اسیر در دست شازده ،کشور ما یان است در دست این نامردمان و شازده نیز جمهوری اسلامیست . پوسته گردو را بشکنیم و به معنی آن برسیم ، اینک این ماییم اخته و پاکباخته در بارگاه لجنزارتاریخ استاده ایم و بر بخت و باخت سیاه خویش لنت و مویه میکنیم. در ظالم و ستمگر بودن شازدگان جمهوری اسلامی بحثی نیست ولی آیا من و تو جاوید عاقل و با تدبیر بوده ایم ؟نه عزیزم ما ملت نادان و جاهل همیشه به رنج از ظلم تاریخ وفرهنگ جز جوانی گیج و گول ،خام او بی ترتیب و تربیت در این هرزه بازار تاریخ بوده و نیستیم .
میگی نه نگاه کن و به به جاوید جاویدان خویشتن ما بنگر.