چکیدهی داستان:
سودابه یا سوداوه دختر شاه مازندران است. کاوس که در شاهنامه پادشاهی بی خرد است، با آن که توان جنگ با مازندران را ندارد، بهاین کشور لشکر میکشد و از سودابه خواستگاری میکند، اما شاه مازندران او و یارانش را به بند کشیده و کور میکند. سودابه ازاستثنائات شخصیتهای زن شاهنامه است که شخصیتی منفی دارد. زنی شیفته که چون عشقاش را به دست نمیآورد، چنان از معشوق
متنفر میشود که وی را به کام مرگ میفرستد.
رستم از هفتخان میگذرد و با کشتن دیو سفید، خون او را در چشمان کاوس و یارانش میریزد، بینایی را به آنان بازمیگرداند و آنانرا از بند میرهاند.
سودابه زنی زیبا، باخرد و مهربان توصیف میشود که در تمام مدتِ بند به کاوس یاری میرساند و پس از ازدواج با وی شهبانویایران میشود.
سیاوش هنوز کودکی بیش نیست که سودابه او را میبیند و به او دل میبازد. سیاوش که نزد رستم تعلیم هنر، ادب و رزم میبیند تا سنیننوجوانی نزد رستم میماند و هنگامیکه از سیستان به ایران بازمیگردد، سودابه اینبار چنان شیفتهی او میشود که دل و جان از کفمیدهد.
سیاوش به عشق سودابه پاسخ منفی میدهد و نمیخواهد به پدرش خیانت کند. سودابه میخواهد با زور با سیاوش همآغوش شود، اما جزپیراهنی پاره از سیاوش چیزی در دستانش نمیماند. پس به سیاوش تهمت میزند که قصد تجاوز به او را داشته است. آتشی چون کوهبرپا میکنند تا سیاوش از آن بگذرد (در ایران باستان عقیده بر این بوده که آتش گناهکاری یا پاکی انسان را گواهی میدهد) و چون
سیاوش تندرست از آن بیرون میآید، بیگناهی او ثابت میشود. سودابه که بیمهری کاوس را میبیند و معشوق را نیز از دست داده وبنابراین هم عشق و هم قدرت را از کف نهاده، دوقلوهای زنی را میکشد و جای کودکان خودش جا میزند و مرگ آنان را به قصدتجاوز سیاوش نسبت میدهد و کمکم جایگاه پیشین خود را نزد کاوس بازمییابد.
سیاوش که همواره زیر فشار و تهمت سودابه است، با حملهی توران به ایران ترجیح میدهد که به جنگ برود. اما افراسیاب تورانی با
دیدن خوابی هولناک با سیاوش پیمان صلح میبندد. ازین سو کاوس که نمیخواهد فرزندش بازگردد، از او پیمانشکنی میطلبد. سیاوش
پیمان نمیشکند و به توران پناهنده میشود. در آنجا با دختر افراسیاب فرنگیس ازدواج میکند، اما پس از چندی با توطئهی حسودان در
توران کشته میشود. رستم سوگوار و خشمگین از سودابه، او را جلوی کاوس از شبستان بیرون میکشد و با شمشیر به دو نیم میکند.
عشق اهریمنی :
از لحظهی شیفتگی سیمای سودابه تغییری اساسی مییابد. دیگر از کاردانی و مهربانی او سخنی نیست، بلکه حرکات، اندیشه و
برنامهریزیهای او همه بوی خیانت، خشونت و مرگ میدهند. سودابهای که در مازندران چنین با کاوس مهربان بود، حال میخواهد
پنهانی به او خیانت کند و از پسر کاوس نیز میخواهد که با او همدست شود. اما تنها خیانت نیست که از او زنی اهریمنی میسازد، بلکه
سیمای جنایتکاری است که برای پیشبرد اهداف خود دست به کشتار دو کودک نوزاد میزند و سیاوش را در میان کوهی از آتش
میفرستد.
سودابه و زلیخا :
زیبایی ایزدی یوسف (در داستان یوسف و زلیخا) و سیاوش که زنان را بیقرار و عاشق خود میکنند و نیز عشق سودابه به ناپسری
همچون زلیخا که عاشق دلخستهی ناپسریاش یوسف میشود، از زوایایی به یکدیگر شبیهاند. در یوسف و زلیخا اما سیر داستان از
نونی دیگر است و در پایان نیز زلیخا با تحمل رنج عشق، زیبایی و جوانی از دست رفتهاش را بازمییابد و به معشوق خود میرسد. اما
سودابهی شاهنامه از لحظهی عاشقی به بعد اهریمنی میشود، و سزایش مرگی است که به دست رستم انجام میپذیرد. عشق مادروپسر
در شاهنامه سودابه مادر سیاوش نیست و از مادر سیاوش پس از زایمان سخنی نمیرود که فقدان آن در داستان بسیار مشهود است.
ازینرو برخی کاتبان با ابیاتی الحاقی به شاهنامه افزودهاند که مادر سیاوش پس از زایمان مرده است.
دکتر خالقی مطلق بر این نظر است که "در ساخت کهنتر این داستان، مادر سیاوش همان سودابه بوده، ولی سپستر چون عشق میان
مادر و پسر را نپسندیده بودند، سودابه را مادر ناتنی سیاوش کردهاند..." (سخن دیرینه، 1381، ص325).
یک دلیل مهم تفاوت در روایتها اینست که در ایران باستان ازدواج درونخانوادگی (حداقل میان پادشاهان) پسندیده بود و پس از
سلطهی اسلام ناپسند شد.
حتی اسطورههای خدایان ایرانی نشان از پیوند درونخانوادگی دارند و مشی و مشیانه (نخستین زن و مرد) خواهر و برادرند.
برگرفته از: شهرزاد نیوز
۱ نظر:
با درود بر شما.
اولاً از حضورتان تشکر می کنم و بعد از آن از مطلب جالبتان. متاسفانه این روزها و به دلایل تنش های فراوانی که سرنوشت میهن عزیزمان را دارند رقم می زنند، اغلب توجه به مسائل سیاسی معطوف است. لذت بردم از یادآوری داستان سودابه، این داستان و سرنوشت سیاوش بخصوص، هم از لحاظ تربیتی و هم به دلایلی که خانواده ام بر این باورند که از ماندگان این شخصیت اساطیری هستند!! ، همیشه برایم تاثیرگذار و جذاب بوده است.
ارسال یک نظر