۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

پاییز




پاییز ، 

فصل غم ،

فصل به اغماءرفتن طبیعت

فصل رنگهای زرد و نارنجی و قهوه ای

به رنگ مرگ خورشید درافق  دریا؟

هر سال با آمدنت ،

اندوهی جانکاه روحم را ـ

در بند می کشد!

اشک های آسمان خاکستری و  پرگلایه

بر برگهای بی رمق و 

جان داده بر خاک

...صدای  ریز شکستن و  خورد شدنشان، 

زیر پای رهگذران

همه ی تصاویر به یاد مانده ی

 دیدگان  من از توست!

۴ نظر:

parisa گفت...

خوشحالم که آمدی چیستا جان
اگرچه پاییزی

علیرضا گفت...

چیستا اومدی؟کجا بودی دختر؟
چرا اینهم دلتنگ و بارانی؟؟

ناشناس گفت...

سلام عزیز کجا بودی؟دلتنگت بودیم!
چه تصویر سیاهی از پاییز داری!

سارا گفت...

چیستا جان چرا ناراحتی به من سر بزن.
خوشحال میشم..یه کار جدید دارم .نظرت برای من خیلی مهم هست.می بوسمت.