مازیار پسرقارن و از خاندان قارن وند ، در اواخر 224/839 یعنی شش سال و اندی پس از آغاز خلافت معتصم بر ضد عباسیان قیام کرد.از سلسلههای حکام و شاهان تبرستان سلسلهای که مازیار از آن بود به دلیل آنکه نسبتشان به سوخرا میرسید به سوخرائیان و به سبب انتسابشان به خاندان کارن به قارن وند معروف اند، و هریک از سپهبدان این سلسله به لقب گرشاه ممتاز بودهاست.مازیار از دو کلمه ماز و یار تشکیل شده. در زبان مازندرانی ماز به معنی دژ و یا ذنبور است که دراین جا منظور همان دژ میباشد و مازیار یعنی یاور و همراه دژها. چنانچه در وی در سراسرتبرستان دژهای بسیاری برای محافظت از مرزهایش ساخت که تا آن زمان این همه دژ در یک جا بینظیر بود.
ایستادگی مازیار
بخش کوهستانی سرزمین طبرستان بنا به وضع طبیعی و جغرافیایی خویش و با توجه به ویژگی مردمانش توانست تا دو سده در
برابر تازیان پایداری نماید.
با برانداختن سلسله امویان توسط «ابومسلم مروی خراسانی» و به روی کار آمدن عباسیان، آنها توانستتند پس از چند لشکرکشی به طبرستان به این نواحی رخنه کنند. اما مردم طبرستان در یک شورش همگانی به رهبری «ونداد هرمز» استقلال طبرستان را برپاداشتند. در تاریخ طبرستان آمده است که «ونداد هرمز» با مردم خویش پیمان بست که در یک زمان بر تازیان شهر بشورند و
هر طبرستانی در هر جا که چشمش بر پیروان خلیفه افتاد وی را بکشد و در یک روز، شهر از پیروان خلیفه تهی شد.
پس از مرگ «ونداد هرمز» ، «کارن» به جای پدر تکیه زد که درگیر اختلافات داخلی شد و در جنگ با یکی از شاهان محلی به نام «شهراز» کشته شد و فرزندش «مازیار» به اسیری رفت. مازیار به حیلهای از چنگ شهریار گریخت و به بغداد نزد «مامون» خلیفه بغداد رفت. در آنجا با منجمی به نام «بزیست فیروزان» آشنا و به خلیفه معرفی شد، خلیفه نیز فرمان داد، مسلمانی به او عرض دادند. مازیار نیز اسلام پذیرفت و مامون او را «محمد مولی امیرالمومنین» نام نهاد. مازیار با پشتیبانی خلیفه به فرمانروایی طبرستان، رویان و دماوند رسید.
«مازیار» نخستین کسی از خاندان «کارن» است که دین اسلام پذیرفت، حال آنکه بر «ونداد هرمز» جد و «کارن» پدر او هر چه اسلام عرضه کردند، نپذیرفتند و تا پایان زندگی بر دین زرتشتی باقی ماندند. پذیرش اسلام بهوسیله مازیار در پایان سال ۲۰۹ یا آغاز سال ۲۱۰ صورت گرفت.
مازیار همینکه فرمانروای طبرستان شد پایههای قدرت خویش را استوار کرد و سیرت جد خود «ونداد هرمز» را در پیش گرفت و بر آن شد که به مقاومت دست زند و از اینجا باید دریافت که اسلامآوردن او در آن زمان امری ظاهری و مصلحتی بود که این در کارهای وی بر ضد تازیان نمایان است.
در آن روزگار، مازیار از دیگر مرزبانان آن ناحیه خراج میگرفت و همگی را به خود دشمن نمود تا اینکه ایشان به مامون از ظلم او شکایت نوشتند. مامون نیز فرستادگانی با آن نواحی فرستاد تا از اوضاع آگاهی یابند. مازیار نیز دستور داد، زمانی که فرستادگان خلیفه به نخستین شهر رسیدند، همهی مردم با لباس سپید و نیزهای در دست بر سر راهشان بایستند، ترفند مازیار کارگر گشت و فرستادگان در گزارش خود برای خلیفه شمار سربازان مازیار را زیاد گزارش دادند و همچنین به مامون خبر دادند که مازیار خلع طاعت کرده و همان کشتی زرتشتی به میان بسته و به مسلمانان ستم میکند.
در آن روزگار مامون عازم روم بود و مازیار از این فرصت بهره برد و بر اهل آمل، ساری و رویان که بیشتر مسلمان بودند، شورید و آنها را از بین برد. آنگاه حصارهای ساری و آمل را بازسازی کرد و در کوهستانها دژ ساخت و به محکمکردن شهرها و راهها پرداخت. زمینهای کشاورزی را که پیش از این از کشاورزان گرفته بودند، دوباره به ایرانیان واگذار کرد.
تا اینکه خبر به معتصم جانشین مامون رسید. معتصم دستور داد تا مازیار را دستگیر کنند. سرانجام شورش مازیار با فریب برخی نزدیکانش به وسیله خلیفه به پایان رسید. زمانی که لشکریان خراسان به مازندران رسیدند، خیانتکاران، «مازیار» را تحویل دادند تا نزد خلیفه ببرند.
زمانی که مازیار به نزدیکی سامرا رسید خواستند، مانند بابک وی را نیز با پیل درون شهر بگردانند. پیل را نزد مازیار بردند، اما مازیار که شنیده بود، بابک را با همین پیل درون شهر برده بودند سوار پیل نشد و گفت من در اندازهای نیستم که برجای بابک خرمی تکیه کنم.
در پایان به دستور خلیفه، مازیار را چهارصدوپنجاه تازیانه زدند تا وی بیمرد. مازیار را پس از مرگ بر همان داری کردند که جنازه بابک هنور بر آن بود. دوره فرمانروایی مازیار هفت سال بود.
منبع
- مازیار – صادق هدایت – ۱۳۴۲
- دلیران جانباز – ذبیح اله صفا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر