بعد ار شنیدن حذف خود خواسته ی نها ل سحابی از این زندگی نازیبا ،همه ی وجودم لبریز شد از فریادی ویرانگر و دردناک بغضی راه گلویم را مسدود کرده و اشکهایم بی امان جاری..به دختری فکر می کنم که تنها و غمگنانه اما پر شکوه با زندگی وداع کرد ..سعی می کنم چشمانم را ببندم و خود را برای لحظه ای هر چند کوتاه جای او بگذارم...اما آوار اندوه هنوز حس نگرفته ،بر سرم خراب میشود...و من می مانم دردی جانکاه و دریغ و افسوس....
مرگ نهال
انفجارعشق
در کهکشان نفرت
و یخبندان است
نگاه کن،
که چگونه،
هرازاران گدازه ی آتشین
قلبهای یخی را گرم کرده!
از خود می پرسم :
آیا ،
فصل یخبندان رو به انتهاست؟
مرگ نهال
انفجارعشق
در کهکشان نفرت
و یخبندان است
نگاه کن،
که چگونه،
هرازاران گدازه ی آتشین
قلبهای یخی را گرم کرده!
از خود می پرسم :
آیا ،
فصل یخبندان رو به انتهاست؟
۱ نظر:
درود به چیستای گرامی.این موضوع اعصابم روحسابی به هم ریخت.شعرت واقعن زیباست.
ارسال یک نظر