۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

ترس های پنهان

ما ایرانی ها همیشه نگرانیم.نگران از آینده ای مبهم و شوم که ممکن است هیچگاه آن را به چشم نبینیم.ترس از دست دادن داشته ها   چنان بر فرهنگ ما در آمیخته  که تجلی آنرا در تمام ابعاد زندگیمان به روشنی می بینیم. از گفتن کلام رک  و خواسته ی واقعی خود  ؛طفره می رویم و از زبان کنایه و رمز استفاده می کنیم تا هم حرف دل را زده باشیم و هم طرف مقابل را  نرنجانده! .و همیشه  ؛ چندین راه فرار آماده داریم  برای رهایی از پاسخ ندادن و طفره رفتن  (تفسیر و قضاوت)! در ادبیات ؛شعر و نقاشی و.. به یادگار مانده ازقرنهای گذشته ؛ چند گانگی و در پرده سخن راندن  جزیی جدا نشدنی  است به طوری که در خیلی از موارد برای فهمیدن آن نیاز به توانایی خاص است!خلاصه ی کلام اینکه در جای جای سرزمین  ما ؛رد این ترس که نام دیگرش را شاید بتوان دورویی گذاشت؛ بشدت تاثیر گذار بوده و هست.اما در سیاست اثر این رفتار بیشترین ضربه ها را بر پیکر  صد پاره ی ایران و ایرانی فرود آورده است.این ترسها و نگرانی ها از قرنهای گذشته تا کنون  تبدیل به انتخاب بین بد و بدترو مصلحت اندیشی شده است...و هر بارانتخاب بد تبدیل به بدتر می شود و بدنبال جایگزین بد دیگری هستیم و مصلحت دیگری! البته با کمی منصفانه قضاوت کردن در احوالات تاریخی کشورمان شاید یکی از دلایل اینهمه ترس ومحا فظه کاری را جنگهای  پی در پی دانست که هراز چند گاهی برای مردم سرزمین زخم خورده مان فجایع بسیار سنگین و غیر قابل جبرانی را بدنبال داشته.ولی متاسفانه به جای درس گرفتن از این شکستها و نا کامی ها و یافتن چرایی این شکستها  , روحیه ای محتاط و محافظه کارانه  به خود گرفته مرتب در جهت حرکت باد (که در اینجا دشمن ایران و ایرانی  - اید ئولوژی اسلامیست)حرکت کرده ایم.مدتهاست از خود می پرسم این روند تا کی ادامه خواهد داشت؟آیا چیز دیگری برای از دست دادن باقی مانده؟ به چه دلخوشیم که همچنان باید شکر گذار باشیم که از این بدتر هم ممکن بود اتفاق بیفتد و باید مواظب باشیم !واقعن منتظر شوالیه ی خیالی رویاها هستیم تا بیاید و ما را براهاند؟کی به این باور می رسیم که حق گرفتنی ست ونه دادنی؟! اصلن روزی به این باور خواهیم رسید؟

۶ نظر:

علی رضا گفت...

من همیشه نگرانم چیستا ی عزیز همیشه می ترسم از این که هست بدتر بشه.و همیشه با این فکر ساختم و زندگی کردم.درست می گویید مرگ یکبار و شیون یکبار.اما با ایت دلهره چه باید کرد؟

ناشناس گفت...

قربون آدم چیز فهم.ما مردمی دروغ گو متظاهر هستیم.حالم از خودم به هم میخوره..

پریسا گفت...

..... و این همان اندیشه و سوال و دغدغه هر روز من است چیستا جان.
تا کی؟

صدف گفت...

کی به این باور می رسیم که حق گرفتنی ست ونه دادنی؟! اصلن روزی به این باور خواهیم رسید؟

معلومه که حق گرفتنی است...کدوم دیکتاتوری میاد 2دستی از دیکتاتوریش دست بکشه و حق مردم رو بهشون بده؟؟!!

دختری گستاخ گفت...

فکر کنم دقیقا همه منتظر یه معجزه هستن یا کسی که بیاد نجاتشون بده...برای نمایشگاه کتاب و یا قبل ز آن برای روز کارگر به هر کسی که زنگ زدم برویم تظاهرات گفت "ای بابا مگر از جانم سیر شده ام" ارعاب و سرکوبی که کرده اند بدجور ترس را در دل مردم انداخته...در متروها و خیابانها عکس مردمی را که در تظاهرات بودند پخش میکردند و هزار ترفند دیگر زدند که مردم فعلا بیخیال تظاهرات شده اند.بعید میدانم برای 22 خرداد از این مردم آبی گرم بشود...مگر اتفاق خاصی بیافتد مثلا دستگیری موسوی و کروبی یا یک شوک جدی

Unknown گفت...

سپاس از چيستاي گرامي

درود به همه ايراندوستان و دلنگران ايران

مردم هستند، بودن تنها در خيابان بودن نيست، اکنون بيرون نشستن و ديدن درگيري رژيميان زيباتر است، هر گفته و درگيري آنان از هزاران فرياد ما کاري تر است.
به گفته دوستي، چه خوبه که دشمنان ما ناآگاه هستند.