۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

در این بن بست


دهان‌ات را مي‌بويندمبادا که گفته باشي دوست‌ات مي‌دارم.
دل‌ات را مي‌بويند


روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و عشق راکنار ِ تيرک ِ راه‌بندتازيانه مي‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد

در اين بُن‌بست ِ کج‌وپيچ ِ سرما
آتش را


به سوخت‌بار ِ سرود و شعر


فروزان مي‌دارند.
به انديشيدن خطر مکن.


روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
آن که بر در مي‌کوبد شباهنگام به کُشتن ِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان بايد کرد
آنک قصابان‌اندبر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود


روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و تبسم را بر لب‌ها جراحي مي‌کنندو ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان بايد کرد

کباب ِ قناری
بر آتش ِ سوسن و ياس


روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
ابليس ِ پيروزْمستسور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان بايد کرد

۳۱ تير ِ ۱۳۵۸

هیچ نظری موجود نیست: