۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

سرزمین اندوه..

در ایران ما که دیر گاهی  سرزمین مهر نامیده می شد.قرنهاست ؛ سایه ی مرگ بر سر شادی به شکل بسیار نا عادلانه ای سنگینی می کند..گریه و غم برای ما معنی عرفان و وقار است و خنده و شادی سبکسری و دنیا خواهی. و جالب اینجاست که خود نیز این را می دانیم و به آن مباهات می ورزیم!و اینچنین گورستان برای ما تبدیل به آرامگاه ودر بعضی از مواقع تفرج گاه شده.مر گ را می ستاییم...و آداب مردگان را بسیار با شکوه تر از جشن های عروسی و زایش و مانند اینها به جا می آوریم. و براستی ریشه ی مرگ ستایی و شادی گریزی ما در کجاست؟ البته پرداختن به این موضوع جنبه های بسیار گوناگونی دارد..که من در اینجا  راجع به یکی از آن دلایل که به نظر من مهم ترین  هم هست می نویسم... احساس تحقیر که پیامد حملات پی در پی متجاوزین به خاک سرزمینمان بود.تجاوز هایی که غرور ملی ایرانیان را بشدت جریحه دار کرد و افسرده شان ساخت. مهم ترین این تحقیر تاریخی در پی حملات اعراب بیابانگرد و مغول های وحشی که مردمانی عاری از فرهنگ وتمدن بودن بر ایرانیان روا داشته شد و قلب ایرانی را چنان آزرد که بعد از گذشتن سده ها هنوز این زخم تازه است و التیام نیافته . و این گونه  جشن های هر ماهه ی مردمان این سرزمین  به ماتم تبدیل شد و دختران و پسرا ن ایرانی به کنیزی و غلامی بردند و . زنان غنیمت های جنگی بودند و مردان به کارهای پست و فرومایه گمارده شدند.. با آنکه  ایرانیان بارها دست به شورش زدند.اما متاسفانه هر بار شورش با خیانت خودی سر کوب شد. از به دار کشیده شدن آزاد مرد ایران زمین بابک خرمدین و تجاوز غیر انسانی ووحشیانه  ی  معتصم  عباسی به دختر بیگناه او تا شورش یعقوب لیث صفار...گریه ماند و ماتم  با از دست دادن  امید برای رهایی و باز در زمانی دیگر ....شکستی دیگر و تحقیری دیگر..حمله ی مغول ها..و دوباره همان تجاوزها و همان جنایت ها از قومی بیابانی..اینبار دیگر شورشی در کار نبود..ما بودیم سرزمینی تسلیم شده.....تا اینکه نوبت به شیخ صفی اردبیلی رسید.شاهان صفوی صوفی مسلک بودندو ماندگاری خود را در گسترش خرافه و افسانه های دروغین یافتند.و از ابزار گریه و  سوگواری و اسطوره سازی دروغین برای رسیدن به اهدافشان استفاده کردند و در واقع دریافتند که جامعه بشدت پذیرای چنین مراسمی ست.عیش وخوشی مانع رسیدن به خوشبختی است..این شعارشان بود....و بعد بازهم ... حمله ی افغان ها...سربازان افغان پس از تجاوز به شاهزاده ها  و در باریان صفوی ..آنان را کنار اجساد پدرانشان به بند می کشیدند...هر چند این هم آخرین تحقیر ملی کشورمان نبود... اما باید توجه داشت که تحقیر ایرانیان فقط از طریق بیگانگان نبوده است ...ما مردمی هستیم که همیشه خود را مجبور می دانیم و اسیر سر نوشت..در تاریخ کشور ما زندان و زنجیر..جایگاه ویژه ای همیشه داشته است.و آنچه هرگز به آن پرداخته نشده و در واقع جدی گرفته نشده حق انتخاب و آزادیخواهی است.ما در طی قرون به بند و افسار عادت کرده ایم و وفادارنه رهایش نمیکنیم این زندان خود ساخته را از ترس اینکه مبادا در بیرون از این چهار دیواری مخوف رنجی دیگر و آزاری دیگر ..مصیبتی دیگر در انتظارمان باشد..

گرد آوری از اینترنت



هیچ نظری موجود نیست: