دیشب دیوان حافظ را ورق می زدم.کتابی که در خانه ی بیشتر ما ایرانیان یک جلد از آن موجود است.اشعار عاشقانه و پر سوز و گداز خواجه ی شیرازدر دوری از معشوقه ی گاهن کم سن و سال (به طور معمول این اشعار با تصاویر مینیاتوری از کارهای استاد تجویدی و یا استاد فرشچیان همراه هستند) زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم.....ناز بنیاد مکن تا....این اشعار و اشعاری چون این؛سال هاست قلب هر عاشقی(حتا در بعضی مواقع کسانی که تا کنون طعم عشق را نچشیده اند)را به تسخیر خود در آورده.!البته بیشتر مردم این اشعار را عرفانی دانسته و مراد از معشوق را پروردگار می دانند .اما به نظر من چنین نیست و معشوقه ی حافظ کاملن زمینی و از جنس گوشت و پوست و استخوان است.و از آنجا که در فرهنگ ما گفتن احساسات به طور صاف و پوست کنده؛آنهم از نوع عشق ورزی با جنس مخالف سبکی و فرو مایگی محسوب میشود؛شاعران مذکر ما در طول تاریخ از جمله خواجه ی شیرازی برای مبرا ماندن از این ضعف بزرگ زبان تمثیل و اشارت را در پیش گرفته اند .در هر حال هدف من از نوشتن این مطلب نقد حافظ شیرازی نیست که خود بسیار دوستش دارم.بلکه میخواهم بگویم در ادبیات مرد سالار کشور ما از گذشته تا کنون. دست مردان برای گفتن احساساتشان (با استفاده از توسل به عالم غیب ) باز بوده و هر گونه که خواسته اند سروده اند(دیوان ایرج میرزا).اشعار عاشقانه؛نقادانه؛طنز....خلاصه اینکه با اندکی کندو کاو در کتابهای ادبیات شعری کشورمان به همه ی این موارد بر می خوریم . تا اینکه عاقبت ازمیان شاعران معاصر خورشیدی طلوع کرد.(خورشید از آنجا که برای بعضیها نوید گرمی و زیبایی و روشنائیست و برای بعضی دیگرسوزش و کوری و رسوایی بدنبال دارد) که حتا با حذف نامش از کتاب شاعران معاصر ایران درخشانتربه نظر می رسد.کسی که دروغ نگفت.از تهمت نترسید...کسی که مثل هیچکس نبود ....به ساده گی احساسی را که قرنها بوددر بسته بندی های پرزرق و برق دست به دست می کردند را باز کرد...با چند جمله ی ساده :گنه کردم گناهی پر ز لذت/در آغوشی که گرم و پر توان بود/گنه کردم میان...و براستی چرا گناه؟که شایدمنظور شاعراشاره به باورهای فرهنگی ما ست که خواسته های مادی را گناه آلود و پلید می دانیم و در ضمیر ناحودآگاهمان احساس عذاب وجدان می کنیم( البته بعد از دریافت این خواسته)!.و فروغ با اینکه خود نیک می دانست با سرودن این شعر چقدر ممکن است مورد نامهربانی و کم لطفی قرار بگیرد(.و اینگونه هم شد!!) درس بزرگی به ما داد که با خود و دیگران رو راست باشیم. برای گفتن واقعیت نیازی به لقمه را به دور سر پیچاندن نیست!و چون حوا که با خورد سیب ممنوعه (منظوربرده وار زندگی نکردن) در سرودن شعرهای احساسی آنهم از نوع واقعی؛ پیش قدم شد. کاری که بیشتر شاعران ذکور قبل از او هم با چنین جسارتی؛ جرات ابرازش را نداشتند..
۵ نظر:
در ادبیات مرد سالار کشور ما از گذشته تا کنون. دست مردن برای گفتن احساساتشان (با استفاده از توسل به عالم غیب ) باز بوده و هر گونه که خواسته اند سروده اند
چرا واقعا چرا؟؟؟....خیلی خوب اشاره کردی چیستا جون
آفرین به تو چیستای عزیز اشاره ی بسیار درست و هوشمندانه ای کردی.واقعن از خواندن این نوشته لذت بردم.
و چون حوا که با خورد سیب ممنوعه (منظوربرده وار زندگی نکردن) در سرودن شعرهای احساسی آنهم از نوع واقعی؛ پیش قدم شد.
فروغ فرخزاد از نظر تکنیک شعری شاعر آنچنان برجسته ای نیست.اما از نظر محتوایی و گفتن حرف جدید.و نگاه متفاوت نوع آوری کرد.حالا شما می توانید اسمش را شجاعت بگذارید.در کل تحلیل جالبی کردید.
وبلاگ ایرانی آزاد رو بخاطر آخرین پست که از فروغ گذاشته بودم فیلتر کردند.انشاله که وبلاگ تو فیلتر نشه.
این ارازل از سم فروغ وحشت دارند
ارسال یک نظر